معنی کلمه شهود در لغت نامه دهخدا
- شهود حق ؛ ( اصطلاح صوفیه ) حضوردر برابر حق تعالی که او را شاهد خوانند. ( نفائس الفنون ).
- شهود خلق ؛ ( اصطلاح صوفیه ) حضور با مشهود یا حضور با شواهد که آنرا مقابل با «غیبت محمود» دانند. ( نفائس الفنون ).
- شهود مجمل در مفصل ؛ ( اصطلاح صوفیه ) عبارتست از رؤیت احدیت در کثرت. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ، از اصطلاحات صوفیه ).
- شهود مفصل در مجمل ؛ ( اصطلاح صوفیه ) عبارتست از رؤیت کثرت در ذات احدیت. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- عالم شهود؛ مقابل عالم غیب. ( یادداشت مؤلف ). عالم شهادت و آنچه قابل رؤیت است ، و در اصطلاح صوفیه مراد عالم وجودات است. ( از فرهنگ مصطلحات عرفا ).
- کشف و شهود؛ مکاشفه و مشاهده ، و در اصطلاح اهل سلوک رفع حجاب را گویند که میان روح جسمانی است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
شهود. [ ش ُ ] ( ع اِ ) ج ِ شاهد. ( اقرب الموارد ). || جمع الجمع. ( منتهی الارب ). شاهدها و گواهها. ( ناظم الاطباء ).حاضرشدگان و گواهان. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) : از شهود طلب اداء شهادت طلبید. ادای شهادت کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 433 ). رجوع به شاهد شود.