معنی کلمه شهرک در لغت نامه دهخدا
شهرک. [ ش َ رَ ] ( اِخ ) نام محلی است یک فرسخ و نیم جنوبی وشتک در فارس. ( ازفارسنامه ناصری ). نام دیهی از دیههای فارس که تا شیراز سی فرسنگ فاصله دارد. ( از نزهةالقلوب ص 185 ).
شهرک. [ ش َ رَ ] ( اِخ ) شهرک مرزبان. والی فارس از قِبَل یزدگرد. در سال 23 هجری به مدینه خبررسید که شهرک حاکم فارس با گروه بسیاری از فارسیان شهر توج را که در سرحد آن ولایت بجانب اهواز واقع بوده است اردوگاه ساخته و عزم جنگ با سپاه اسلام را داردو در آن هنگام عمربن الخطاب امرا و رؤسای شهرها رابمقابله با شهرک مأمور گردانید و هر یک را بحکومت ناحیه ای از آن ولایات نامزد کرد و چون سربازان اسلام وارد فارس شدند شهرک مرزبان والی فارس با لشکری تا ریشهر ( شهری باستانی نزدیک بوشهر ) به استقبال لشکر مسلمین رفت. در گیرودار جنگ سواربن همام عبدی با شهرک روبرو گردید. سردار عرب در این گیرودار نیزه ای بر سینه شهرک زد و او را از پای درآورد. رجوع به فارسنامه ابن البلخی ص 214، حبیب السیر ج 1 چ خیام و فتوح البلدان بلاذری و بزرگان شیراز تألیف رحمت اﷲ مهراز شود.