معنی کلمه شهروا در لغت نامه دهخدا
بزرگ زاده نادان به شهروا ماند
که در دیار غریبش به هیچ نستانند.سعدی ( گلستان ).|| در منتخب نوشته که نوعی از خرمهره که کوچک باشد بقدر تخم خرما. ( غیاث ).
شهروا. [ ش َ رَ ] ( اِخ ) بعضی از مردم قم روایت کنند که دیه خمانی بنا کرده شده است بر دست مردی نام او شهرواو این دیه را بنا نهاد بنام خود. ( تاریخ قم ص 65 ).