شهر فرنگ
معنی کلمه شهر فرنگ در فرهنگ معین
معنی کلمه شهر فرنگ در فرهنگ فارسی
معنی کلمه شهر فرنگ در دانشنامه عمومی
مسبب ورود آن به ایران مظفرالدین شاه قاجار بود. وی در دیدار از نمایشگاه جهانی فرانسه که در پاریس برگزار شده بود، نظرش به شهر فرنگ جلب شد و این موضوع مقدمه ای برای ورود این دستگاه به ایران شد.
چند تصویر را طوماروار به یکدیگر می چسبانند و دو سر آن را به دو چوب می بندند و گرد محور چوب می گردانند. تصویرها از محوری باز می شوند و گرد محور دیگر بسته می شود. آنگاه این تصاویر را در جعبه قرار می دهند و بر دیوارهٔ جعبه عدسی ذره بینی تعبیه می کنند که تصاویر را درشت و روشن به بیننده نشان می دهد. کودکان در برابر عدسی می نشینند و متصدی شهر فرنگ شروع به چرخانیدن محور می کند و تصاویر یک به یک از برابر دیدگان کودک بیننده می گذرد. همچنین متصدی دستگاه با عباراتی شعرگونه که از قبل از بر کرده است، متناسب تصویری که می گذرد به شرح آن می پردازد و به تناسب پولی که دریافت می کند تمام یا قسمتی از آن تصاویر را به بیننده عرضه می دارد و وصف هر تصویر را با عبارت «شهر شهر فرنگه» آغاز می کند. پس از پایان این نمایش، شهرفرنگی یا متصدی شهرفرنگ، پرده ای را که از درون جعبه بر روی عدسی ذره بین تعبیه شده است و هنگام نمایش تصاویر آن را از روی ذره بین به کنار زده دوباره می آویزد و مانع دیدن تصویر می شود و پایان نمایش را با عبارت «سگ سیاه نخوردت!» اعلام می کند.
شهرفرنگی دستگاه خود را یا به دوش خویش حمل می کند یا با چرخهایی که به پایه های آن بسته شده است روی زمین حمل می کند. این دستگاه را گاهی با رنگهای مختلف و لامپ های کوچک رنگارنگ که با باتری خشک روشن می شود می آرایند اما تمام این وسایل برای جلب توجه کودکان نصب می شود و جنبهٔ فرعی دارد.
امروزه نیز دستگاه های مشابهی در نقاط گوناگون دیده می شود. نیروی دستگاه های امروزی برخلاف دستگاه های قدیم که با دست بود، با برق تأمین می شود. علاوه بر این امروز عکس گل و گیاه، بازیگران و گاهی نقاط گوناگون جهان همراه موسیقی غربی در آن نمایش داده می شود درحالی که در گذشته با آوازهای عمو شهر فرنگ همراه بود.
معنی کلمه شهر فرنگ در دانشنامه آزاد فارسی
معنی کلمه شهر فرنگ در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه شهر فرنگ
افسانهٔ جمهوری ما ملت کودک عیناً مثل ملعبهٔ شهر فرنگ است
از سنگدلانی که درین شهر و دیارند هر کوچه به دیوانه ما شهر فرنگی است
و گرنه برد نام ما زیر ننگ از اینجا رود چون به شهر فرنگ
هجوم عشوهٔ یار است بر دل عرفی سپاه کیست که شهر فرنگ می گیرد
ما ملت کودک -شده بیهوده از آن شاد عیناً مثل ملعبهٔ شهر فرنگ است
به مغزم جعبه شهر فرنگ عمر بی حاصل به چرخ افتاده و گوئی در آفاقست جولانم
کافران را رسد ار خون مسلمان ریزند تا تو زیبا صنم از شهر فرنگ آمدهای
نبیند این همه خواری که از تو من دیدم مجاهدی که به شهر فرنگ اسیر شود
شهر فرنگ است ای کلانمدیها! موقع جنگ است ای کلانمدیها!
فلک فکند ز ایران به هند «ترکی» را ز هند ترسم اندازدش به شهر فرنگ