معنی کلمه شنیدن در لغت نامه دهخدا
گوش تو سال و مه به رود و سرود
نشنوی نویه خروشان را.رودکی ( از فرهنگ اسدی ).هزار زاره کنم نشنوند زاره من
به خلوت اندر نزدیک خویش زاره کنم.دقیقی.شنیدستم از نامور مهتران
همه داستانهای هاماوران.فردوسی.شنیدستی آن داستان مهان
که از پیش بودند شاه جهان.فردوسی.ولیکن شنیدن چو دیدار نیست.فردوسی.بینداخت باید پس آنگه برید
سخنهای داننده باید شنید.فردوسی.که راز تو با کس نگویم ز بن
ز تو بشنوم هرچه گویی سخن.فردوسی.سر پرگناهش بباید برید
کسی پند گوید نباید شنید.فردوسی.چنان دان که این هیکل از پهلوی
بود نام بت خانه گر بشنوی.عنصری.رای دانا سر سخن ساریست
نیک بشنو که این سخن باریست.عنصری.مرا آن گوی کآنجا دیده باشی
نه آن کز دیگری بشنیده باشی.( ویس و رامین ).این دلیری و جسارت نکنی بار دگر
گرشنیدستی نام ملک هفت اقلیم.
ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 389 ).
گمان است در هر شنیدن نخست
شنیدن چو دیدن نباشد درست.اسدی.دیدن ز ره چشم و شنیدن ز ره گوش
بوی از ره بینی چو مزه کام و زبان را.ناصرخسرو.ندارم اعتقادی یک سر موی
کلام زاهدنادان شنیدن.ناصرخسرو.آن ده و آن گوی ما را کت پسند آید بدل
گر بباید زانت خورد و گر ببایدت آن شنید.ناصرخسرو.ناشنیدستی که پیغمبر چه گفت
من شنیدستم ز من باید شنید.مسعودسعد.شنیدم آنچه بیان کردی ، لیکن به عقل خود رجوع کن. ( کلیله و دمنه ). سوز و آتش جان ابراهیم زیاده شد و دردش بردرد بیفزود تا این چه حال است و آن حال یکی صد شد که دید روز با شنید شب جمع شد و ندانست که از چه شنیدو نشناخت که امروز چه دید. ( تذکرةالاولیاء عطار ). هرکه نصیحت نشنود سر ملامت شنیدن دارد. ( گلستان ).