شنید

معنی کلمه شنید در لغت نامه دهخدا

شنید. [ ش َ ] ( اِ ) منقارمرغان. || چنگال مرغان. ( ناظم الاطباء ). این کلمه را به دو معنی فوق ناظم الاطباء آورده است و مصحف است و صحیح کلمه «شند» است. رجوع به شند شود.
شنید. [ ش َ / ش ِ ] ( مص مرخم ، اِمص ) مصدر مرخم چنانکه در گفت و شنید. ( از یادداشت مؤلف ). شنیدن : گفت و شنید. ( فرهنگ فارسی معین ). شنیدن. استماع. ( ناظم الاطباء ) : و آن حال یکی صد شد که دید روز با شنید جمع شد. ( تذکرةالاولیاء ).

معنی کلمه شنید در فرهنگ فارسی

( مصدر ) شنیدن : گفت و شنید .
منقار مرغان یا چنگال مرغان

جملاتی از کاربرد کلمه شنید

خالی ز خرد شد سر و، از نیرو تن گوشم ز شنیدن و، دو چشم از دیدن
این آزمایش بعدها توسط امپراتور مغول اکبر که معتقد بود گفتار ناشی از شنیدار است، و اگر کودکان بدون شنیدن گفتار انسان بزرگ شوند، لال خواهند شد؛ تکرار شد.
رنگ ز صباغ فراوان شنید لیک یکی زان همه چشمش ندید
وانگاه در کشد دم ودم چون شنید و دید بلبل بیان بنده و گل تخت شهریار
ابوثمامه پس از شنیدن خبر آمدن حسین بن علی از مکه به عراق به همراه نافع بن هلال به او پیوست.
نوار امتحان شنیداری فقط یکبار پخش می‌شود.
دل و جان در سر کار تو کردیم جهانی قصه ی دردم شنیدند
از چه بر صفحه امکان نکشیدند قلم را نشنیدند ز لوح ار اثر بانگ صریرت
«در مورد تخریب بناهای اجدادم از محققان اروپایی مطالبی شنیده بودم اما هیچگاه آن را در این ابعاد بزرگ تصور نمی‌کردم. آنچه را که دیدم مرا شوکه کرد.»
بدیشان بگفت آنچه که شب بدید دگر آن سخن ها که از شه شنید
امر غضوا غضة ابصارکم هم شنیدی راست ننهادی تو سم
خوشم که مردم از اهل وفا، جفای تو باور نمی‌کنند، که از من شنیده‌اند وفایت
تو لسان الغیب را نشنیده‌ای ز آن طریق جاهلان بگزیده‌ای
ناشنیدستی که پیغمبر چه گفت من شنیدستم ز من باید شنید