معنی کلمه شنودن در لغت نامه دهخدا
توانگر به نزدیک زن خفته بود
زن از خانه شرفاک مردم شنود.ابوشکور ( از حاشیه لغت فرس اسدی نخجوانی ).بدو گفت یکی روانخواه بود
به کوئی فروشد چنان کم شنود.ابوشکور.برآید به بخت تو این کار زود
سخنها ز بهرام بایدشنود.فردوسی.شنودند ایرانیان آنچه بود
ترا نیز از ایشان بباید شنود.فردوسی.چو شاه جهان این سخنها شنود
پشیمانی آمدش از اندیشه زود.فردوسی.امیر مسعود چون پیغام پدر بشنود بر پای خاست. ( تاریخ بیهقی ). چون سخن گویند من بشنودمی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 103 ). چون از خلیفه این بشنودم عقل از من زایل شد. ( تاریخ بیهقی ).
آن گوی مر مرا که توانی ز من شنود
این پند مر ترا بره راست چون عصاست.ناصرخسرو.هرگز از این عجبتر نشنود کس حدیثی
بشنو حدیث و بنشان خشم و ز پای بنشین.ناصرخسرو.نگویم آنچه نتوانم شنودن
مرا اسلام حق این است و ایمان.ناصرخسرو.من راز فلک را بدل شنودم
هشیار بدل کور و کر نباشد.ناصرخسرو.آری چو سخنهای جفای تو شنودم
در گوش نگیرم سخن یافه و ترفند.معزی.دزدان به شنودن آن ماجرا و به آموختن افسون شاد شدند. ( کلیله و دمنه ).
شعر حسان بن ثابت را به خوش طبعی شنود
پادشاه دین رسول ابطحی خیرالانام.سوزنی.گفته نود هزار اشارت به یک نفس
بشنوده صد هزار اجابت به یک دعا.خاقانی.گوش من بایستی از سیماب چشم انباشته
تا فراق نازنینان را خبر نشنودمی.خاقانی.خرد نصیحت من کرد و من نکردم گوش
زمانه پند همی داد و من نه بشنودم.ظهیر فاریابی.آثار و اخبار رفتگان و سنن و سیر ایشان شنودی. ( سندبادنامه ص 31 ). حمدونگان نصیحت او قبول نکردند و به سمع صدق نشنودند. ( سندبادنامه ص 82 ). ما سزاوار زیادت از این بلائیم چون سخن پیر و مهتر خود نشنودیم. ( سندبادنامه ص 83 ).
مگو آنچه طاقت نداری شنود
که جو کشته گندم نخواهی درود.