معنی کلمه شنوانیدن در لغت نامه دهخدا
این پندها که من شنوانیدمت همه
یارانت را چنانکه شنودیش بشنوان.ناصرخسرو.خلق را به حج خواندند چنانکه فرمودند: و أذن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً. خدای تعالی همه را بشنوانید اندر اصلاب پدران تا قیامت. ( مجمل التواریخ والقصص ). و در ضیافت دولت طفیلیان مملکت را مرحبائی و طال بقائی شنوانیده آید. ( سندبادنامه ص 35 ). تجریس ؛ شنوانیدن. تسفﱡه ؛ سفاهت شنوانیدن. تسمیع؛ شنوانیدن آواز کسی را. تشرید؛ شنوانیدن عیب کسی را. تهجیل ؛ فحش شنوانیدن. ( منتهی الارب ). و رجوع به شنواندن شود.