شمن

معنی کلمه شمن در لغت نامه دهخدا

شمن. [ ش َ م َ ] ( اِ ) بت پرست را گویند. ( غیاث ) ( از فرهنگ اوبهی ) ( آنندراج ). صنم پرست. وثنی. عابد صنم. پرستنده صنم و بت. ( یادداشت مؤلف ). این لغت از سنسکریت سرمن مشتق شده و در زبان اخیر از برای روحانیان استعمال می شده است و «سرمن » کسی است که خانه و کسان را ترک گوید و در خلوت به عبادت و ریاضت گذراند. بعبارت دیگر سرمن ، یعنی زاهدو تارک الدنیا. ( از یشتها ج 2 ص 36 و 37 ) :
بت پرستی گرفته ایم همه
این جهان چون بت است و ما شمنیم.رودکی.بسته کف دست و کف پای شوغ
پشت فروخفته چو پشت شمن.کسایی.از ایران یکی کهترم چون شمن
پیام آوریده به شاه یمن.فردوسی.اگر تاج ایران سپارد به من
پرستش کنم چون بتان را شمن.فردوسی.خم آورده از بارشاخ سمن
صنم شد گل و گشته بلبل شمن.فردوسی.شمن گر ببیند چو ایشان به چین
گسسته بود بر بتان آفرین.فردوسی.همیشه خرم و آباد باد ترکستان
که قبله شمنان است و جایگاه بتان.بهرامی.بخت پرستیدن خواهد ترا
همچو وثن را بپرستد شمن.فرخی.ز ایران را مثل نماز برد
چو شمن در بهار پیش وثن.فرخی.این قیاس است ورنه زایر او
نه وثن باشد و نه خواجه شمن.فرخی.چونانکه دستش را پرستد سخا
بت را پرستیدن نیارد شمن.فرخی.مرا جز پرستیدنش کار نیست
بلی بت پرستی است کار شمن.فرخی.اندیشه رعیت چندانکه او کند
اندیشه وثن نه همانا کند شمن.فرخی.بوستان گویی همچون بت فرخار شده
مرغکان چون شمن و گلبچگان چون وثنا.منوچهری.تا همی گریی همی خندی و این بس نادر است
هم تو معشوقی و عاشق هم بتی و هم شمن.منوچهری.بت من جانور آمد سمنش بی دل و جان
منم او را شمن و خانه من فرخار است.بوالمثل.این یکی ماند چو بر چهر شمن روی صنم
وآن دگر ماند چو بر چهر صنم اشک شمن.قطران.خلق یکسر بت پرستان گشته اند
جانهاشان چون شمن بتشان بدن.ناصرخسرو.باد اقبال در پرستش او
تا شمن در پرستش صنم است.

معنی کلمه شمن در فرهنگ معین

(شَ مَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - راهب بودایی یا برهمایی . ۲ - بت پرست .

معنی کلمه شمن در فرهنگ عمید

۱. مرتاض در میان بوداییان، راهب بودایی.
۲. [قدیمی] بت پرست: بت پرستی گرفته ایم همه / این جهان چون بت است و ما شمنیم (رودکی: ۵۲۶ )، به عاشقی چو من ایزد نیافرید شمن / به دلبری چو تو گیتی نپرورید صنم (امیرمعزی: ۴۱۱ ).

معنی کلمه شمن در فرهنگ فارسی

راهب بودایی، مرتاض بوداییان، بت پرست، شمند
( اسم ) ۱ - راهب بودایی یا برهمایی . ۲ - بت پرست .
نام دهی به استر آباد و ابو علی حسین بن جعفر شمنی از آنجاست .

معنی کلمه شمن در فرهنگستان زبان و ادب

{shaman} [باستان شناسی، جامعه شناسی] دین مرد یا کاهنی که هم پیش گو و هم جادوپزشک است و با ارتباط با ارواح نیاکان در حالت جذبه و خلسه پلی میان این جهان و آن جهان است

معنی کلمه شمن در دانشنامه آزاد فارسی

شَمَن (shaman)
(یا: سمان) رهبر مناسکی عبادی و رابط جامعه و جهان فراطبیعی در بسیاری از فرهنگ های بومی آسیا، افریقا، و امریکا. شمن را با نام های دیگری چون مرد شفاگر، غیب گو یا ساحِر نیز می شناسند و از او انتظار دارند که با استفاده از قدرت های خاص بیماران را درمان و ارواح نیک و بد را مهار کند. شمن ها معمولاً باید دوره ای از کارآموزی را بگذرانند و با مناسک خاصی آشنا شوند. آنان همچنین از داروهای محلی و روش های درمانی استفاده می کنند.

معنی کلمه شمن در ویکی واژه

راهب بودایی یا برهمایی.
بت پرست.

جملاتی از کاربرد کلمه شمن

چون تو را دلبر به روی خود پریشان می کند دشمن هوش و خردخصم دل وجان می شوی
در روز قیامت این بدان کی ماند کاین کشتهٔ دشمن است و آن کشتهٔ دوست
همیشه ترسد از او خصم ملک و دشمن دین چننکه مردم غماز ترسد از عیار
نی نی گله نه ز یار دارم، نه ز بخت دل دشمن من بوده، و من غافل از او!
امیدم که امیدت آید پدید تن دشمنانت شود ناپدید
جفا پل بود، بر عاشق شکستی وفا گل بود، بر دشمن فشاندی
چنین گفت کیخسرو هوشمند که هر چیز کان نیست ما را پسند