معنی کلمه شمعدانی در لغت نامه دهخدا
- شمعدانی پیچ ؛ گونه ای شمعدانی که ساقه اش به تکیه گاهها می پیچد. ( فرهنگ فارسی معین ).
- شمعدانی ترمه ای ؛ نوعی شمعدانی.
- شمعدانی خونی ؛ نوعی شمعدانی.
- شمعدانی دهن ( دهان ) اژدر ؛ گونه ای شمعدانی که دارای گلهای خوشه ای است و در تابستان گل میدهد وپایا است. تعداد گلهایش بر روی هر پایه 2 یا 3 عدد است. ( فرهنگ فارسی معین ).
- شمعدانی عطری ؛ گونه ای شمعدانی که دارای برگهای بسیار معطر است و این بوی مطبوع عطر مخصوصاً با لمس برگها بیشتر استشمام می شود. گیاه مزبور هم مانند شمعدانی جزو گیاهان زینتی است و در گلدانها کشت می شود. گل عطری. عتر. مسیکه. غرنوقی. جرانیون. غرانیون. ( فرهنگ فارسی معین ).
- شمعدانی گردبرگ ؛ گونه ای شمعدانی که برگهایش از گونه های دیگر بریدگیهای کمتری دارد و تقریباً گرد است. گلهای این گونه قرمز، درشت و اندام های گیاه کرک دار است. غارانیون. ( فرهنگ فارسی معین ).
- شمعدانی گل درشت ؛ گونه ای شمعدانی که دارای گلهای درشت است و به همین جهت از انواع دیگر مرغوبتر است. شمعدانی درشت گلدانی. ( فرهنگ فارسی معین ).
- شمعدانی هرزه ؛ گونه ای شمعدانی.