معنی کلمه شلم در لغت نامه دهخدا
شلم. [ ش َ ] ( اِ ) پای افزار مسافر و کفش مسافر. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ). || چکمه. ( ناظم الاطباء ).
شلم. [ ش ِ ل ِ / ش ِ ] ( اِ ) صمغ و انگوم درخت. ( ناظم الاطباء ). به نظر من به فتح اول و دوم است ، زیرا دهی است بدین نام که صمغ کتیرای فراوان دارد و آن را شلم زارنامند. ( یادداشت مؤلف ). بمعنی صمغ است خواه صمغ عربی باشد و خواه غیر عربی. ( از برهان ) ( از آنندراج ). صمغ. ( ریاض الادویة ) ( از فرهنگ جهانگیری ): نکعة؛ شلم فتاد. ( منتهی الارب ). ایدع ؛ شلمی است سرخ که از سقطری آرند و در تداوی جراحات بکار برند. ( منتهی الارب ).
شلم. [ ش ُ ل ُ ] ( اِ ) اشتلم. تندی و غلبه و به زورو ستم چیزی گرفتن از کسی. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ). اشتلم. ( از فرهنگ جهانگیری ). رجوع به اشتلم شود.
شلم. [ ش ِل ْ ل َ ] ( ع اِ ) شراره خشم و غضب و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
شلم. [ ش َ ل َم م / ش َ ل َ / ش َ ل ِ ] ( اِخ ) اورشلیم و بیت المقدس. ( ناظم الاطباء ). نام بیت المقدس و در آن لغات است ( و آن ممنوع الصرف است از جهت علمیت و عجمة ) و آن به عبرانی اورشلیم است. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به اورشلیم و بیت المقدس شود.