شقیق

شقیق

معنی کلمه شقیق در لغت نامه دهخدا

شقیق. [ ش َ ] ( ع ص ، اِ ) چاک شده و نیمه شده هر چیزی که دو نیمه شود، هر نیمه شقیق است مر دیگری را. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نیمه. ( یادداشت مؤلف ). || نظیر. ( فرهنگ فارسی معین ) ( یادداشت مؤلف ). مثل. ( فرهنگ فارسی معین ). || برادر: فلان شقیق فلان ؛ فلان برادر فلان است ، کأنه شق نسبه من نسبه. ج ، اَشِقّاء. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). برادر. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( غیاث ). دادر. ( نصاب الصبیان ). برادر. دادا. برار. اخ. برادر تِنی. برادر ابوینی. برادر امی و ابی. ج ، شَقایِق. ( یادداشت مؤلف ). برادر امی که گویی نسب او از نسب برادرش است ، ولی مشهور، برادر ابی و امی است. ( از اقرب الموارد ). || همشیر. ( زمخشری ). خواهر. ( یادداشت مؤلف ). || گوساله قوت گرفته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || گویند ج ِ شقیقة است. ( از معجم البلدان ). رجوع به شقیقة شود. || هم ریشه [ کلمات ، لغات ]. ( یادداشت مؤلف ). || درد نیم سر. ( یادداشت مؤلف ). || شقایق است. ( تحفه حکیم مؤمن ). || شقایق النعمان است. ( یادداشت مؤلف ) ( مخزن الادویه ). رجوع به شقایق و شقایق النعمان شود. || ( اصطلاح عروض ) بحری است از بحور شعر تازی که به متدارک معروف است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به متدارک شود.
شقیق. [ ش َ] ( اِخ ) نام قلعه ای بوده در حدود عسقلان که صلاح الدین ایوبی پس از فتح مکه در اواخر قرن ششم هجری آن قلعه را گشود و کوتوال قلعه به حضور وی رسید و با سخنان ظاهرآراسته اظهار بندگی و اطاعت کرد و او را بفریفت.صلاح الدین او را بخشود و دستور خودداری از محاصره قلعه داد ولی او بعد با ترمیم خرابیها و گرفتن کمک ازدیگران سر از اطاعت باززد و صلاح الدین ناچار از قلعه دست کشید. ( از حبیب السیر چ خیام ج 2 صص 589 - 590 ).
شقیق. [ ش َ ] ( اِخ ) نام آبی. ( ناظم الاطباء ). آبی است ازآن ِ بنی اُسیدبن عمروبن تمیم. ( از معجم البلدان ). || نام شمشیری. ( ناظم الاطباء ).
شقیق. [ ش َ ] ( اِخ ) ابن سلمه. ابووائل اسدی کوفی. از مخضرمین است که پیامبر( ص ) را درک کرد ولی آن حضرت را ندید و هیچ از وی نشنید. ( از منتهی الارب ). رجوع به ابووائل و همچنین عیون الاخبار ج 2ص 356 و صفةالصفوة ج 3 ص 14 و تاریخ گزیده ص 246 شود.

معنی کلمه شقیق در فرهنگ معین

(شَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - آن چه که از میان دو نیمه شده ، هر یک از آن دو شقیق دیگری است . ۲ - برادر ابی و امی . ۳ - نظیر، مثل .

معنی کلمه شقیق در فرهنگ عمید

برادر.

معنی کلمه شقیق در فرهنگ فارسی

ابو علی بن ابراهیم بلخی عارف معروف ( مقت. ۱۹۴ ه. ق . ) . وی نزد قاضی ابویوسف فقه آموخت و از طریق ابوهاشم ذهلی و انس روایت حدیث کرده و بیست سال در فهم معانی آیات قر آنی کوشیده . وی توبه کرد و بریاضت پرداخت و پیاده بزیارت کعبه رفت. در طریقت مصاحب ابراهیم این ادهم و استاد حاتم اصم بود . او در جنگ با ترکان در [ کولان ] یا [ واسجرد ] ( ماورا النهر ) بقتل رسیده . از اقوال او در کتب صوفیه بسیار نقل شده .
نصف چیزی، هرچیزازمیان شکافته ودونیمه شده باشد
( صفت ) ۱ - آن چه که از میان دو نیمه شده هر یک از آن دو شقیق دیگریست . ۲ - برادر ابی و امی . ۳ - نظیر مثل .

معنی کلمه شقیق در فرهنگ اسم ها

اسم: شقیق (پسر) (عربی) (تلفظ: shaghigh) (فارسی: شَقیق) (انگلیسی: shaghigh)
معنی: نام یکی از سرداران علی ( ع )

معنی کلمه شقیق در دانشنامه عمومی

شقیق (استان بیض). شقیق ( به عربی: شقیق ) یک شهرداری در الجزایر است که در استان البیض واقع شده است.

معنی کلمه شقیق در ویکی واژه

آن چه که از میان دو نیمه شده، هر یک از آن دو شقیق دیگری
برادر ابی و امی.
نظیر، مثل.

جملاتی از کاربرد کلمه شقیق

بازجوهای سپاه از این مدافع حقوق بشر خواستند تا اعترافاتی مطابق میل آن‌ها انجام دهد اما وقتی که او این خواسته آن‌ها را رد کرد وی را به آپارتمان مخصوص سرویس اطلاعاتی ایران منتقل کردند و یکی از سپاهیان اسلحه‌ای روی شقیقه اش قرار داده و با تهدید به ترور از او خواسته‌است تا هر چه آن‌ها خواستند را اعتراف کند. وی در آن هنگام سه روز دیگر هم به شدت شکنجه شده‌است.
کجا بالعل او همبر کجا با روی او همسر عقیقی‌ کز یمن خیزد شقیقی‌ کز دمن دارد
نقل است که یک روز ابراهیم و شقیق هر دو به هم بودند. شقیق گفت: چرا از خلق می‌گریزی؟
ابو علی شقیق بن ابراهیم بلخی معروف به شقیق بلخی (متوفی ۱۹۴ ه‍ ق) از عرفای بنام بود. از بنیانگذاران تصوف خراسانی و صاحب قدیمی ترین رساله در تصوف است.
شقیق النفس هات علی الشقائق شرابی کان بدین وقت است لایق
حاتم اصمّ گوید با شقیق بودیم اندر مصاف بجنگ ترکان و روزی صعب بود و هیچ چیز نتوانست دیدن مگر سر کسی می افتاد و نیزها و شمشیرها می شکست و پاره پاره همی شد شقیق مرا گفت خویشتن را همی چون بینی یا حاتم امروز مگر پنداری که دوش است که با زن خفته بودی، گفتم نه گفت بخدای کی من تن خویشتن را هم چنان می پندارم که دوش تو بودی با زن اندر بستر و اندر پیش هر دو صف بخفت و سپر بالین کرد و اندر خواب شد چنانک آواز خواب او بشنیدم شقیق گفت خواهی کی مرد بشناسی اندر نگر تا بوعدۀ خدای ایمن تر بود یا بوعدۀ مردمان.
نام او را با تو گویم ای رفیق خوانده‌اندش اولیای حق شقیق
الشقیق (به عربی: الشقیق) یک منطقهٔ مسکونی در اردن است که در استان مادبا واقع شده‌است.
شقیق در سال ۱۹۴ هجری برای جهاد در راه خدا به ترکستان رفت و در نبرد کولان کشته شد و در ختلان دفن شد.
او شوکر برقی، باتوم، شلاق، اسپری فلفل، گاز اشک آور، کابل، طناب دار، دستگاه فلک نمودن پا، دستگاه مخصوص ناخن کشیدن، یوغ گردن و دست‌ها، چاقو و تیزی، پنجه بکس، تیغ روی گلو، دستبند و پابند و چشم‌بند و حتی سلاح گرم پر از فشنگ را روی شقیقه اش تجربه کرده‌است تا وادار به اعترافات دروغین علیه خود شود و شکایت ۷۰ صفحه‌ای وی علیه بازجویان، بازپرس و قاضی در دادگاه‌های نظامی، انتظامی، قضات، رسانه و … جمهوری اسلامی ایران مورد رسیدگی قرار نگرفته و همگی بایگانی شده‌اند.
شد خرامان سوی فردوس برین با شقیق خود محمد شد قرین
شیخ شقیق فرج معروف به شیخ اخی فرج زنجانی(متولد؟ - متوفی ۴۵۷ ه‍.ق /۱۰۵۶ م) از عارفان و عالمان قرن چهارم و پنجم هجری قمری در زنجان بود. او مریدان بسیار داشت و خود از مریدان شیخ ابوالعباس نهاوندی بود.
شیخ الاسلام گفت: کی سخن زقاق ٭ مه است از ازان شقیق و سلم
گفت: اگر چنین است که تو می‌گویی قادر نیست که تو را در شهر تو روزی دهد که تو را بدین جانب باید آمد. شقیق از این سخن بیدار شد و روی به بلخ نهاد. گبری همراه او افتاد. با شقیق گفت: در چه کاری؟
گاه ذوالنّون را شده یار و رفیق گه شد همراه نورش با شقیق
نقل است که روزی مجلس می‌داشت . آوازه در شهر افتاد که کافر آمد. شقیق بیرون دوید کافران را هزیمت کرد و باز آمد. مریدی گلی چند نزد سجاده شیخ نهاد. آن را می‌بوئید. جاهلی آن بدید و گفت: لشکر بر در شهر، و امام مسلمانان پیش خود گل نهاده و می‌بوید؟