شقی

معنی کلمه شقی در لغت نامه دهخدا

شقی. [ ش َ قی ی ] ( ع ص ) بدبخت.ضد سعید. ج ، اشقیاء. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). بداختر. مقابل سعید. مقابل نیک اختر. ( یادداشت مؤلف ). بدبخت. ج ، اشقیاء، و شقیّون. ( مهذب الاسماء ). بدبخت. ( دهار ) ( ترجمان القرآن ص 62 ) ( غیاث ) ( از آنندراج ). || رنج بیننده. ( از ترجمان القرآن ).
شقی. [ ش َ ] ( از ع ، ص ) با شقاوت و قساوت قلب و سخت دل. || فقیر و تهیدست. || خوار و ذلیل و مستمند و بدبخت و بیچاره. ( ناظم الاطباء ). بداختر. مقابل سعید. مقابل نیک اختر :
باشد همو بزرگ و چنو روز او بزرگ
باشد شقی حقیر و چنو روز او حقیر.منوچهری.از چه سعید اوفتاد و از چه شقی شد
زاهد محرابی و کشیش کنشتی.ناصرخسرو.از دشمنش بیزار گشتم وز زمین کشورش
روزی که بگریزد شقی از خواهر و از مادرش.ناصرخسرو.گر بدانی که شقی ای یا سعید
آن بود بهتر ز هر فکر عتید.مولوی. || بدکار و بدکردار. شریر. ( ناظم الاطباء ) :
می بلرزد عرش از مدح شقی
بدگمان گردد ز مدحش متقی.مولوی.|| گستاخ و بی ادب. || دزد. راهزن. || خونی و کشنده. ( ناظم الاطباء ).
شقی. [ ش َق ْی ْ ] ( ع مص ) برآمدن دندان نیش شتر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).
شقی. [ ش ِق ْ قی ] ( ص نسبی ) منسوب به شق. نیمی : صداع شقی. ( یادداشت مؤلف ).
شقی. [ ش ِ ] ( ص نسبی ) منسوب است به شق که دیهی است در دوفرسخی مرو. ( از انساب سمعانی ). || منسوب است به مردی شق نام. ( از لباب الانساب ).
شقی. [ ش ِ قی ی ] ( اِخ ) قاضی ابوعبداﷲ عمربن احمر... شقی ، از اهل بغداد و معروف به ابن شق العیانی بود. وی از محمدبن ابراهیم بن منذر نیشابوری و علی بن عباس مقانعی و جز آن دو روایت شنید و دارقطنی و برقانی و ابونعیم اصبهانی و دیگران از او روایت دارند. او از شقه بشمار است. ( از لباب الانساب ).

معنی کلمه شقی در فرهنگ معین

(شَ ) [ ع . ] (ص . ) بدبخت .

معنی کلمه شقی در فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ سعید] بدبخت، تیره بخت.
۲. ظالم، ستمگر.

معنی کلمه شقی در فرهنگ فارسی

بدبخت، تیره بخت، نقیض سعید، اشقیائ جمع
( صفت ) تیره بخت مقابل سعید جمع : اشقیا (ئ ) .
قاضی ابو عبدالله عمر بن احمر شقی از اهل بغداد و معروف به ابن شق العیانی وی از محمد ابن ابراهیم ابن منذر نیشابوری و علی ابن عباس مقانعی و جز آن دو روایت شنید و دار قطنی و برقانی و ابو نعیم اصبهانی و دیگران از او روایت دارند .

معنی کلمه شقی در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی شَقِیٌّ: بدبخت (عبارت "و لم اکن بدعائک رب شقیا " یعنی دعای من نزد تو هرگز بینتیجه نبوده است )
معنی أَشْقَاهَا: شقی ترینش -بدبخت وروسیاهترینش
معنی أَشْقَیٰ: شقی تر -بدبخت وروسیاهتر
معنی مَشْأَمَةِ: شقی بودن (کلمه مشئمه مانند کلمه شُؤْم مصدر است ، همانطور که میمنه مانند کلمه یمن مصدر است ، و میمنه و مشئمه به معنای سعادت و شقاوت است )
معنی یُشَاقِقِ: مخالفت و سرسختی و دشمنی کند (از مصدر مشاقة و شقاق که مصدر باب مفاعله از ماده شق است،به معنای قطعه جدا شده از چیزی . مثلا میگویند این شاخه افتاده ، شقی از آن درخت است پس مشاقه و شقاق این است که تو در یک شقی قرار بگیری ، و طرف مقابلت در شق دیگر و این ...
معنی دُعَائِکَ: خواندن تو -طلب کردن ازتو(عبارت "وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً " به این معنی است که : پروردگارا ! من همواره به سبب دعای خود قرین سعادت بودهام و هر وقت تو را میخواندم اجابتم میفرمودی ، بدون اینکه مرا شقی و محروم سازی )
معنی یُشَاقِّ: مخالفت و سرسختی و دشمنی کند (از مصدر مشاقة و شقاق که مصدر باب مفاعله از ماده شق است،به معنای قطعه جدا شده از چیزی . مثلا میگویند این شاخه افتاده ، شقی از آن درخت است پس مشاقه و شقاق این است که تو در یک شقی قرار بگیری ، و طرف مقابلت در شق دیگر و این ک...
ریشه کلمه:
شقو (۱۲ بار)شقی (۱۲ بار)
«شَقِیّ» از مادّه «شقاوت» به معنای فراهم بودن اسباب گرفتاری، مجازات و بلاست و «شَقِیّ» به کسی گفته می شود که اسباب گرفتاری، بلا و مجازات برای خود فراهم می سازد; و بعضی آن را به کسی که قبول نصیحت نمی کند تفسیر کرده اند و پیدا است که این دو معنا از هم جدا نیست.
شقاوت: بدبختی. خلاف سعادت. مصدر آن شقو، شقوة، شقاوت و شقاء آمده است . . در المیزان ذیل این آیه فرموده: سعادت هر شی‏ء آن است به خیری که سبب کمال و لذّت است برسد و آن در انسان که از روح و جسم مرک+ب می‏باشد آن است که به حسب قوای بدنی و روحی به خیر برسد و ملتّذ گردد. و شقاوتش آن است که خیر فوق را فاقد باشد و از آن محروم گردد، آن دو به حسب اصطلاح عدم و ملکه‏اند. نا گفته نماند: سعادت و شقاوت نتیجه ایمان و عمل و عدم آن دو است در این صورت سعادت حالت نفسانیی است مه رسیدن به خیرات را میسّر می‏کند و شقاوت عکس آن است در مجمع نیز آن دو را حالت و نیرو فرموده است . در این آیه ملاحظه می‏کنیم ابتدا حکم به شقاوت و سعادت شده سپس وعده جهنّم و بهشت آمده است. ایضاً آیه . هکذا حدبث «من شقی شقی فی بطن امّه و من سعد سعد فی بطن امّه» ایضاً آیه . که شقاوت بعد از ضلالت آمده زیرا ار نتائج آن است. در المیزان ذیل آیه . فرموده: گویا مراد از شقاوت محروم شدن از خیرات و یا خود شقاوت است. احتمال اولشان مطابق نظر ما است. بنابراین شقاوت، عدم قابلیت رحمت است مه ار عصیان و عدم ایمان به وجود آید. به عکس سعادت این راجع به آخرت ولی راجع به دنیا می‏شود گفت: شقاوت عدم نیل به خواسته‏ها و آرزوها است چنانکه سعادت خلاف آن می‏باشد. ، . گوئی مراد از شقاوت در این دو آیه محروم بودن از خیرات و یا در آیه محروم بودن از خیرات و یا در آیه‏اول حرمان و در دومی شقاوت است. می‏شود از آیه فهمید که عقوق والدین سبب شقاوت است . .، . راغب ار بعضی نقل می‏کند: گاهی شقاوت به جای رنج و مشقت گذاشته می‏شود مثل «شقیت فی کذا» یعنی در این کار به مشقت افتادم هر شقاوت مشقت است ولی هر مشقّت شقاوت نیست. پس مشقّت از شقاوت اعم است. شقاء: در قاموس و اقرب به معنی سختی و عسرت نیز آمده است. علی هذا بهتر است «تشقی» در هر دو آیه به معنی مشقت باشد یعنی: ما قرآن را به تو نازل نکرده‏ایم تا در تبلیغ مردم به زحمت افتی یا خودت را به زحمت افکنی آن فقط به اهل خشیت یاد آوری است - شیطان شما را از بهشت خارج نکند به زحمت می‏افتی.

معنی کلمه شقی در ویکی واژه

بدبخت.

جملاتی از کاربرد کلمه شقی

صبر می گویند پیدا کن مرا در عاشقی چون ندارم صبر یاران از کجا پیدا کنم
الشقیری بعد از چند ماه در تونس، دچار بیماری شد و بر اثر آن به شهر طبی الحسین در عمان منتقل شد، اما در ۲۵ فوریه ۱۹۸۰ و در سن ۷۲ سالگی درگذشت. به خواسته خودش، در قبرستان صحابه پیامبر، ابو عبیده عامر بن جراح در دره اردن، در سه کیلومتری مرز با فلسطین، دفن شد.
میزنی از عاشقی لافی نشاط عشقبازان را نشانی دیگر است
بگفتا صبر می باید در این کار اگرچه عاشقی اینت جوابست
نغلتد کس چو من در شیوه های عاشقی در خون مگر مجنون دگر زنده شود زینسان که در غلتد
شهر آگیدل (به روسی: Агидель) در کشور روسیه و در جمهوری باشقیرستان واقع شده‌است.
غم عشقی ز نشاط دو سرا ما را بس صحبت بیدلی از شاه و گدا ما را بس
عشقی که صادق است شام مطلبش از خود شراب لعل برآرد ایاغ صبح
ای ایاز این مهرها بر چارقی چیست آخر هم‌چو بر بت عاشقی
در عاشقی و مستی گشتم چنانکه از من بر آسمان فرشته بی اعتقاد رفته
ز پیش خویشتن بر بایدت خاست نیاید عاشقی با عافیت راست
باده: عشق صوفیان مبتدی را گویند. عشقی که ضعیف است و این برای عوام نیز در ابتدای سلوک موجود است.
نیست ناصح کار من ترک طریق عاشقی تا مرا عشق است کار از من مجو کار دگر
عشق و نفرت، کشمکش‌های عشقی، جنگ با دولت کلمبیا و…