شقاوت

معنی کلمه شقاوت در لغت نامه دهخدا

شقاوت. [ ش َ / ش ِ وَ ] ( از ع ، اِمص ) نکبت و خواری و بدبختی و پریشانی. ( ناظم الاطباء ). بدبختی. ( غیاث اللغات ). شقا. شقاء. شقو. شقوت. شقوة. عسر.شدت. سختی. نکبت. بداختری. مقابل سعادت. خلاف سعادت.نقیض سعادت. مقابل نیک اختری. ( یادداشت مؤلف ). یکی از مسائل مورد بحث اهل نظر بحث در سعادت و شقاوت است و آنکه سعادت و شقاوت چیست و آیا از امور حقیقی میباشند یا عرضی و معنی «السعید سعید فی بطن امه و الشقی شقی فی بطن امه » چیست و اگر سعادت و شقاوت ذاتی باشند پس انزال کتب و ارسال رسل بیهوده است و اگر عرضی ، باشند و اکتسابی پس معنای قضا و قدر چیست و سعادت و شقاوت در آخرت چیست و سعید و شقی چه کسانی هستند؟ صدرالدین شیرازی در مقام چگونگی سعادت و شقاوت حسی که واصل به افراد مردم است و اخبار ناطق به آن است گوید: کلیه نفوس بعد از مفارقت از بدن باقی میمانند ونفوسی که جاهل به جهل بسیطه اند بعد از تلاشی بدن از جهت علاقه ای که به مادیات و لذایذ مادی دارند علاقه خود را ملذات قطع نکرده و از این جهت سعادت حسی نصیب آنها میشود و نفوسی که گناهکارند اموری را ادراک میکنند که در دنیا بدانها علاقه داشته اند و اکنون مؤلمند و شقاوت آنها همین است و بالجمله نفوس کامله بعد از تلاشی بدن از مقتضیات حواس روگردانند و به عقل فعال و سایر روحانیات محضه متصل شوند و از منبع کل کسب فیض کنند و سعادت آنها همین است زیرا نایل به مطلوب حقیقی خود شده اند که همان کمال باشد و نفوس متوسطه که کلاً نتوانند خود را از علایق مادی رهایی بخشند و از اصول کامل به عقلیات صرفه محروم گردیده اند سعادت آنها نیز عبارت از اموری است که بدان متوجه بوده اند که مناسب با ملکات نفسانی آنهاست و نفوس خسیسه و ردیه که متوغل در شهوات و مادیات بوده بطور کلی از درک حقایق محرومند و شقی اند. ( از فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی ) ( از حکمت اشراق ص 225 و 235 و 263 ) :
در صف شقاوت سپاه ِ اندوه
با جان و تنم کارزار دارد.مسعودسعد.بر فساد و منازعت کردند
به شقاوت مخالفان اصرار.مسعودسعد.من ندیدم جز شقاوت در لئام
گر تو دیدستی سلام از من رسان.مولوی.کلاه سعادت یکی بر سرش
گلیم شقاوت یکی در برش.( گلستان ).و رجوع به شقاوة شود.
|| بی ادبی و گستاخی. || شرارت. || کینه و دشمنی. || راهزنی و دزدی. || خونریزی. || سخت دلی و قساوت قلب. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه شقاوت در فرهنگ معین

(شَ وَ ) [ ع . شقاوة ] ۱ - (مص ل . ) بدبخت شدن .۲ - (اِمص . )بدبختی .۳ - سخت - دلی .

معنی کلمه شقاوت در فرهنگ عمید

۱. سخت دلی.
۲. [مقابلِ سعادت] [قدیمی] بدبختی.
۳. [قدیمی] بدبخت شدن.

معنی کلمه شقاوت در فرهنگ فارسی

بدبخت شدن، بدبختی، نقیض سعادت، سخت دلی
۱ - ( مصدر ) بدبخت شدن . ۲ - ( اسم ) بدبختی نکبت مقابل سعادت. ۳ - سخت دلی قساوت .

معنی کلمه شقاوت در ویکی واژه

شقاوة
بدبخت شدن.
بدبختی.
سخت - دلی.

جملاتی از کاربرد کلمه شقاوت

فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ. پس ایشان از کفر باز نیایند این حکم است بر شقاوت منافقان و حرمان ایشان از ایمان چنانک أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ حکم است بر حرمان مشرکان قریش. میگوید این منافقان هرگز از کفر توبه نکنند و ایشان را برستاخیز بانفاق انگیزند. و ذلک فی‌
هست میهای شقاوت نفس را که ز ره بیرون برد آن نحس را
هین مبادا که هوستان ره زند که فتید اندر شقاوت تا ابد
تا باد سعادت ز محمد خبر افکند زان مردی و زان حمله شقاوت سپر افکند
قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، اسم من قرت به العیون، و تحقّقت به الظنون، له من العرش الی النون، و إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ اسم لمن لم یزل و لا یزال، موصوفا بوصف الجلال و نعت الجمال، سبحانه هو اللَّه الکبیر المتعال. نام خداوند ذو الجلال، قادر بر کمال، مفضل بانوال، موصوف بوصف جلال، منعوت بنعت جمال. خداوندی که بی‌وجود او وجود نه، بی‌فضل او شهود نه، بی‌لطف او سجود نه، بی‌خدمت او تن را نظام نه، بی‌نعت او جان را قوام نه، بی‌نظر او دل را زندگی نه، بی‌توفیق او تن را بندگی نه. خداوندی که تاریخ ازل و ابد کم از بدایت اقبال او، و نعمت هر دو سرای کم از یک ذرّه شعاع آفتاب افضال او. انوار سعادت در بوستان بهشت یک قطره از دریای نوال او و آثار شقاوت در زندان جحیم یک شرر از آتش جلال او. ای جوانمرد! اگر تو پنداری که هر کس را مسلّم است که به بستاخی قدم در سراپرده عزّت بسم اللَّه نهد، پنداشت خطاست. بجلال قدر بار خدا که صدق همه صدّیقان و اخلاص همه مخلصان و معرفت همه عارفان بر درگاه نقطه باء بسم اللَّه بحیرت ایستاده و چون حلقه بر در بمانده، که تا مگر اشراف دهند ایشان را بر انوار اسرار این نام، و هرگز ندادند و دست رد بسینه ایشان باز نهادند، که:
آرتو نظریه‌پرداز تئاتر شقاوت است او نظریاتش را در این مورد در کتاب تئاتر و همزادش منتشر کرده است.
آبی که مهر فاطمه بود از چه کوفیان بستند از طریق شقاوت به روی تو
صبح خرد چون عَلَم خود فراشت نیل شقاوت به جبین، جهل داشت
آلاء بر بنده واجب است که اقرار دهد و ایمان آرد که هر چه بوی رسد نعمت یا مصیبة، آسانی یا دشواری، سعادت یا شقاوت، همه بتقدیر و تدبیر خداوند است، بارادت و مشیت او بدانش و خواست او.
گر کژی را شقاوتست اثر راستی را سعادتست اثر
لوح چهارم، دربارهٔ قضا و قدر، بقاء نفوس و سعادت و شقاوت و اللذّة و آثار
ای اختر سعادت و نیکی، خلاف تو اصل شقاوت است و اساس بداختری