شفش

معنی کلمه شفش در لغت نامه دهخدا

شفش.[ ش َ / ش ُ ] ( اِ ) نی و یا چوبی که ندافان پنبه را بدان زنند و گردآوری کرده جمع نمایند. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ). آن نی که نداف پنبه بدان گرد آورد. ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ) :
زغوته دزد و نوردن نورد و شفش ربان
هزاروپانصد باقی چنو دگر نبود.سوزنی.|| شاخه ٔدرخت. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ). به معنی شاخ درخت ، همانا به ضم اصح است. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). || شفشه. شوشه. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شوشه و شفشه شود. || سرگین خشک. ( ناظم الاطباء ). || نای و نی. || آماسی در دستهای اسب که از خوردن آب زیاد عارض گردد. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه شفش در فرهنگ معین

(شَ ) (اِ. ) نی و چوبی که حلاج پنبه را با آن می زند.
( ~. ) (اِ. ) ۱ - شاخ درخت . ۲ - شوشه ، شفشه .

معنی کلمه شفش در فرهنگ عمید

۱. نی یا چوب باریکی که حلاج با آن پنبه را می زند.
۲. شاخ درخت.

معنی کلمه شفش در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - شاخ درخت . ۲ - شوشه .

معنی کلمه شفش در ویکی واژه

نی و چوبی که حلاج پنبه را با آن می‌زند.
شاخ درخت.
شوشه، شفشه.

جملاتی از کاربرد کلمه شفش

دره‌های واقع در جنوب غربی و جنوب شرقی سانتا ایسابل از جریان‌های گدازه هولوسنی پوشیده شده است. تاریخ آخرین فوران این آتشفشان احتمالاً در ۸۵۰ سال پیش از میلاد بوده است.
اگر چیزی در آن نبود مخالف ز کشفش هم نباشد مرد خائف
شود چو دیبه چین باغها ز ابر بهار شود چو شفشه زیر شاخ ها ز باد خزان
وویامپولسکی (به روسی: Воямпольский) آتشفشانی واقع در شبه‌جزیره کامچاتکا در خاور دور روسیه است.
چوحال خویش پیش او بیان کرد ز دل کافور را آتشفشان کرد
گرچه چون نشفش کند تو قادری کش ازیشان وا ستانی وا خری
بساطش سراسر زبرجد نگار همه شفشه زر بد پود و تار
چرخ را بر درت به میخ نیاز همچو شفشه بر آستان بستند
صبا از کوی لیلی گر وزد بر تربت مجنون کند آتشفشان چون شمع، مغزِ استخوانش را
ولی کجاست چنان طاقتی که بتواند حریف ناله آتشفشان من گردید؟!
زبان های آتشفشان همچو شمع در آن تربت پاک گشتند جمع
در چه حالند مقیمان سرا پرده میر که زکشفش سر جمعی بسر دار افکند