شغب

معنی کلمه شغب در لغت نامه دهخدا

شغب. [ ش َ / ش َ غ َ ] ( ع مص ) برانگیختن فتنه و شر را بر قومی. ( ناظم الاطباء ). تهییج شر. ( یادداشت مؤلف ) ( از اقرب الموارد ). برانگیختن فتنه و تباهی و خصومت و نزاع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گویند: شغیهم و شغب علیهم و شغب بهم ؛ یعنی شر را بر ایشان تهییج کرد. ( منتهی الارب ).شر انگیختن. ( مقدمه میر سیدشریف جرجانی ص 3 ). شور انگیختن. ( دهار ) ( مجمل اللغة ). || سرزنش کردن. || بد گفتن. ( مقدمه لغت جرجانی ص 3 ).
شغب. [ ش َ /ش َ غ َ ] ( ع اِمص ) تباهی. || فتنه. ( ناظم الاطباء ). || گستاخی. ( ناظم الاطباء ). || تهییج مردم به فتنه و شر، چنانکه سپاهیان رابه انقلاب و قیام. ( از اقرب الموارد ). || نزاع و خصومت. || شکایت. ( ناظم الاطباء ).
- ذات شغب ؛ زنی که امتناع کند مر مهربانیهای شوهر خود را. ( ناظم الاطباء ).
- || زنی که در وقت آبستنی میل به هر چیز از مأکولات نماید. ( ناظم الاطباء ).
شغب. [ ش َ ] ( ع مص ) انحراف ورزیدن از راه و میل کردن از آن. ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). میل وانحراف ورزیدن از راه. ( منتهی الارب ) . میل کردن از راه. ( از اقرب الموارد ).
شغب. [ ش َ / ش َ غ ِ ] ( ع ص ) فتنه انگیز. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
شغب. [ ش ِ غ َب ب ] ( ع ص ) شغب [ ش َ / ش َ غ ِ ]. شَغّاب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به شغاب شود.
شغب. [ ش َ غ َ ] ( ع اِمص ، اِ ) غوغا و شور و آواز بلند و هنگامه و نعره و فریاد. ( ناظم الاطباء ). غوغا. تقریباً عین معنی شور را دارد. ( یادداشت مؤلف ) :
چو بگذشت یک پاس از تیره شب
بیاسود طایر ز بانگ و شغب.فردوسی.بدین طرب همه شب دوش تا سپیده بام
همی ز کوس غریو آمد و ز بوق شغب.فرخی.هر گلی را به شاخ گلبن بر
زندبافی است با هزار شغب.فرخی.در زیر گل خیری آن به که قدح گیری
بر تارک شبگیری بانگ شغب صلصل.منوچهری.با بانگ و شغب و خروش می آمدند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 434 ).
گاهی هژبر واربرون آید
با خشم عمرو و با شغب عنتر.ناصرخسرو.برزگری کن درین زمین و مترس ایچ
از شغب و گفتگو و غلغل خصمان.ناصرخسرو.ای امتی که ملعون دجال کرّ کرد

معنی کلمه شغب در فرهنگ معین

(شَ غَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) برانگیختن فتنه و فساد. ۲ - (اِ. ) آشوب ، شور و غوغا.

معنی کلمه شغب در فرهنگ عمید

۱. شور و غوغا.
۲. فتنه و آشوب.

معنی کلمه شغب در فرهنگ فارسی

فتنه انگیختن، برانگیختن فساد، شوروغوغا، آشوب
۱ - ( مصدر ) برانگیختن فتنه و فساد ۲ - ( اسم ) فتنه انگیزی فساد . ۳ - ( اسم ) شور و غوغا . ۴ - آشوب .
شغب شغاب

معنی کلمه شغب در ویکی واژه

برانگیختن فتنه و فساد.
آشوب، شور و غوغا.

جملاتی از کاربرد کلمه شغب

رسته گلها، ز طرب، رنگ برنگ؛ گشته مرغان، ز شغب، حال بحال
بلبل آشفته، شغب را بمان نوبت حالست، مکن قیل و قال
خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
از شغب هر پلنگ شیر قضا بسته دم وز فزغ هر نهنگ حوت فلک ریخت ناب
بلبل چه مذکر شده و قمری قاری برداشته هر دو شغب و بانگ و فغان را
تا روی به جنبش ننهد ابر شغبناک صافی نشود رهگذر سیل ز خاشاک
شغبهای آیینهٔ پیل مست همی شانه بر پشت پیلان شکست
از آتشِ غیرت که بر افروخت به گردون دودِ شغب از خرمنِ طاعات برآورد
گاه عاجز ضعیف تن ز تبی گاه همچون سبع پر از شغبی
پرتوی، نوری، حوری، قمری، خورشیدی شاهدی، شوخی، شنگی، شغبی، خوش سیری