معنی کلمه شغار در لغت نامه دهخدا
ناصبی شوم را به مغز سر اندر
حکمت حجت بخار و دود شخار است.( از یادداشت مؤلف ).خاکستر و بقایای حاصل از سوختن اشنان قصارین که حاوی مقداری کربنات پتاسیم است و به همین جهت در صابون سازی به کار میرود. سنگ گازران. حجر لوقوا. غرافس. ( فرهنگ فارسی معین ).
شغار. [ ش َ ] ( اِ ) نوعی از خارپشت. ( ناظم الاطباء ). || یک نوع حیوانی گوشتخوار و بدبو از طایفه سگ که مانند خرگوش در زیر زمین منزل میکند و قسمی ازراسو میباشد. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به راسو شود.
شغار. [ ش َ ] ( ع ص ، اِ ) چاه بسیارآب ( واحد و جمع در آن یکسان است ). || نام دو رگ در پهلوی شتر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || خالی. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
شغار. [ ش ِ ] ( اِ ) فریاد و غوغا و هنگامه و شور. || طعنه و سرزنش. ( ناظم الاطباء ).
شغار. [ ش ِ ] ( ع اِمص ) نکاح جاهلیت و آن این بود که مردی زنی را تزویج میکرد بشرط آنکه زنی نیز بدهد، مثلاً یکی مر دیگری را میگفت دختری رابه من تزویج کن تا من خواهرم را با تو تزویج کنم و مهر آنها یکی بجای دیگری بود، و پیغمبر آنرا نهی کرد. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). نکاح جاهلیت. ( آنندراج ). قرار دادن صداق هر یک از دو زن بضع دیگری را.نکاحی بوده است عرب را به جاهلیت و آن تزویج دو زن باشد به دو مرد، بدین صورت که مهر هر یک از این دو نکاح دیگری باشد. این نوع نکاح را حضرت رسول ( ص ) به عبارت «لا شغار فی الاسلام » منع و عقد نکاح بدین ترتیب رابرانداخت. نکاح مبادله. مشاغره. ( یادداشت مؤلف ).
شغار. [ ش ِ ] ( ع مص ) عقد شغار بستن مردی با زنی. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). مصدر باب مفاعلة. ( منتهی الارب ). || ستم کردن دو کس مر دیگری را. ( ناظم الاطباء ).