شعله ور. [ ش ُ ل َ / ل ِ وَ ] ( ص مرکب ) شعله خیز. ( ناظم الاطباء ). آنچه زبانه زند. چیزی که آتش در آن درگرفته باشد. شعله زن. مشتعل. ( فرهنگ فارسی معین ). ملتهب. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به شعله خیز شود. - شعله ور شدن ؛ زبانه کشیدن. گر زدن. مشتعل شدن. افروختن. شعله ور گردیدن. التهاب. گرازه کشیدن.( یادداشت مؤلف ). رجوع به ترکیب شعله ور گردیدن شود. - شعله ور گردیدن ؛ شعله ور شدن. آتش گرفتن. اَلو گرفتن : ار خس و خاشاک گردد پیش آتش شعله ور چوب گل کی میتواند ساختن عاقل مرا.صائب تبریزی ( از آنندراج ).شعله ور گردد ترابر سر درفش برق تاب جلوه گر گردد ترا بر کف سحاب شعله بار.شعله اصفهانی.و رجوع به ترکیب شعله ور شدن شود.
معنی کلمه شعله ور در فرهنگ معین
( ~ . وَ ) [ ع - فا. ] (ص مر. ) چیزی که آتش در آن گرفته باشد، مشتعل .
معنی کلمه شعله ور در فرهنگ عمید
۱. ویژگی آتش زبانه دار. ۲. ویژگی چیزی که آتش در آن در گرفته باشد، شعله خیز، شعله دار، شعله زن، شعله ناک.
معنی کلمه شعله ور در فرهنگ فارسی
( صفت ) آن چه زبانه زند چیزی که آتش در آن در گرفته باشد شعله زن مشتعل .
معنی کلمه شعله ور در دانشنامه عمومی
شعله ور (مجموعه تلویزیونی). شعله ور ( به ترکی استانبولی: Alev Alev ) مجموعه تلویزیونی ساخت کشور ترکیه است. این مجموعه که روایت گر زندگی سه زن از دنیاهای مختلف است. دمت اوگار، هازار ارگچلو و دیلان چیچک دنیز از بازیگران اصلی این مجموعه هستند. این مجموعه از ۵ نوامبر ۲۰۲۰ در شبکهٔ شو تی وی پخش شد و در ۲۷ مه ۲۰۲۱ به پایان رسید. نقش های اصلی
معنی کلمه شعله ور در ویکی واژه
چیزی که آتش در آن گرفته باشد، مشتعل.
جملاتی از کاربرد کلمه شعله ور
آتش آسوده می گردد ز دامن شعله ور اشتیاق من فزون از نامه و پیغام شد
در در آن سوی سرزمینهای شعله ور قهرمان داستان به شهرش باز میگردد و بعد به عنوان نماینده برادرش که شهریار است با عدهای از سپاهیان به آن سوی سرزمینهای شعلهور که تاکنون کسی نتوانسته برود میرود و در انجا با مردمی ملاقات میکند که اداب و رسوم آنها را ندارند و از دستگاههایی هرچند ابتدایی استفاده میکنند و به پلیمف ها مقام میدهند. پس از بازگشت از آن سوی سرزمینهای شعله ور با اتهامی مبنی برکشتن همسربرادرش مواجه میشود و در دفاع از خود او را میکشد و با فریاد مردم به عنوان شهریار انتخاب میگردد.
نه زان سان شعله ور شد آتش بیتابیم از دل که لعل آبدار او تواند کرد خاموشم
زتاب باده هر گه شعله ور شد شمع رخسارت در آن چشمیکه حیران تو گردید اشک اخگر شد
چو عشقت شعله ورگردد به جانم کجا پروایش از خشک و تر استی
روزی که شرار بغض و کین شعله ور است وز آتش فتنه خشک و تر در خطر است
زمین به زلزله از سیل اشک خانه کنم فلک به غلغله از برق آه شعله ورم
فریب صوت بلبل خورده ای ای گل، اگر خواهی بگو تا بال و پر، نزدیک شمع شعله ور گیرد
گهی اشک دیده ات را چو سحاب قطره زن جو گهی آه سینه ات را چو شهاب شعله ور کن
روی صراحی جلوه گر از عکس آبی شعله ور این ماهی سیمین نگر طبع سمندر یافته
نه زاهد ماند نه میخواره از حسن جهانسوزش که چون گردید آتش شعله ور در خشک و تر گیرد