معنی کلمه شطن در لغت نامه دهخدا
بر شود بر باده سنگین چو سنگ منجنیق
در رود در قعر وادی چون به چاه اندر شطن.منوچهری.
شطن. [ ش َ ] ( ع مص ) بستن چیزی را به رسن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ببستن چهارپای به رسن. ( تاج المصادر بیهقی ). || مخالفت کردن صاحب خود را به قصد و اراده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || داخل شدن در زمین خواه سخت باشد خواه نرم و سست. || دور شدن از چیزی. ( از اقرب الموارد ).