ششم

معنی کلمه ششم در لغت نامه دهخدا

ششم. [ ش َ / ش ِ ش ُ ] ( عدد ترتیبی ، ص نسبی ) چیزی که در مرتبه شش واقع شده باشد. ( ناظم الاطباء ). در مرتبه شش. سادس. ( از یادداشت مؤلف ) ( دهار ). || از اصطلاحات نجوم است و عبارت از نظر تسدیس است که نیم دوستی است. ( از یادداشت مؤلف ) :
لیکن ازهشتم و ششم خود را
کم ضرر دیده ام ز طالع خویش.خاقانی.

معنی کلمه ششم در فرهنگ عمید

ویژگی کسی یا چیزی که در مرتبۀ شش باشد، ششمی.

معنی کلمه ششم در فرهنگ فارسی

( صفت ) واقع در مرحله شش سادس باب ششم نفر ششم .

معنی کلمه ششم در دانشنامه آزاد فارسی

ششم (موسیقی)(sixth)
در موسیقی، فاصله ای دربردارندۀ شش نت دیاتونیک. فاصلۀ ششم یک «فاصلۀ غیردرست» است (که می تواند «بزرگ» یا «کوچک» باشد). ششم بزرگ از نُه نیم پرده (مثل دو ـ لا)، و ششم کوچک از هشت نیم پرده (دو ـ لابمل) تشکیل شده است.

جملاتی از کاربرد کلمه ششم

ابن زبیر در آسوان در مطلع سدهٔ ششم هجری به دنیا آمد. در همان‌جا به بنی‌کَنز پیوست و آنان مدح را نمود، سپس به قاهره کوچید و به طلائع بن رزیک پیوست و از او بسیار مال گرفت.
زبان کوکب صدر ششم بقای ترا به شام و صبح در اوراد حرز خوانی باد
کاندیدای بهترین دست‌آورد فنی، هنری برای فیلمبرداری در بخش مسابقهٔ فیلم‌های ویدئویی ششمینجشنواره بین‌المللی فیلم شهر
ششم سخاوت که هیچ راه نیست به رضای حق‑سبحانه و تعالی‑نزدیکتر از سخاوت، و سخاوت،ایثار چیزی است که در تصوف تو باشد در همهٔ احوال.
تا مرا دشمنست گشت فلک کوششم در زمانه بیهوده ست
یقین پنجم فنائی بود اللّه ششم دید یقین مر حضرت شاه
وجه ششم امر فتح مکّه است، کقوله: «فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» یعنی فتح مکّه.
از پنج چو بهتر است ششم بهتر ز سه باشد این چهارم
به خانه برد زن را بعد ششماه به وی بنشست باری حسب دلخواه
ششم دیدم ای مهتر ارجمند که شهری بدندی همه دردمند
باب ششم اندر فروتنی و افزونی گهر و هنر
آبشار پونه‌زار، ششمین آبشار مرتفع ایران است.
و ششم: آن که جسم خویش را چنان که شیرینی گناه چشانده است، مزه ی درد طاعت چشاند. در آن صورت توان گفت: استغفرالله . . . .