شش دانگ

معنی کلمه شش دانگ در لغت نامه دهخدا

ششدانگ. [ ش َ / ش ِ ] ( اِ مرکب ) تمامگی و همگی چیزی. ( ناظم الاطباء ). چیزی که در نوع خود تمام اجزا بود و مافوق نداشته باشد. ( آنندراج ). مراد از تمام چیز است چرا که شش دانگ را یک دینار می شود. ( غیاث اللغات ). تمام. تمامی. همگی : شش دانگ یک خانه ؛ تمامی آن. تمام آن. در اصطلاح کشاورزان و مالکان تمامی و همگی یک آبادی و دیه را گویند که شامل 96 شعیراست و هر دانگ شامل 16 شعیر. ( از یادداشت مؤلف ).
- ششدانگ عیار ؛ کنایه از کامل عیار است. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
- || به معنی ناقص عیار هم آمده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
|| وزنه ای که مثقال نیز گویند و عبارت از 24 نخود باشد.( ناظم الاطباء ).
|| ( ص مرکب ) ششدانگه. مردم تمام عیار. ( ناظم الاطباء )( از آنندراج ). رجوع به ششدانگه شود.

معنی کلمه شش دانگ در فرهنگ معین

( ~ . ) (اِمر. ) تمام چیزی .

معنی کلمه شش دانگ در فرهنگ عمید

۱. [عامیانه، مجاز] همگی و تمامی چیزی.
۲. ویژگی یک چیز تمام و کامل.
۳. تمامی یک خانه یا یک قطعه زمین.
۴. (موسیقی ) در آواز، ویژگی کسی که دارای صدایی با وسعت کامل می باشد.

معنی کلمه شش دانگ در فرهنگ فارسی

۱ - تمام چیزی کل شئ ( زمین چیزی زمین خانه و غیره ) ( چه دانگ ۱ / ۶ هر چیز است و شش دانگ ۲ ) ۶ / ۶ - معادل سه اکتاو است . توضیح این که در تداول گویند فلانی شش دانگ می خواند من باب مبالغه است و کسی نمی تواند سه اکتاو بخواند .

معنی کلمه شش دانگ در ویکی واژه

تمام چیزی.

جملاتی از کاربرد کلمه شش دانگ

ای ز ناگنجان تنگ آمده و چون گنجد چون تو شش دانگی در نه فلک و چار ارکان
تا عقل ده و چرخ نه و خُلد بود هشت شش دانگ وثاق تو بر از طارم هفتم
آن لحظه باخود آیم کز محو بیخود آیم شش دانگ آن گهم که بیرون ز پنج و چارم
پیشه‌ای چون حیله‌سازی نیست در عالم روا پنج دانگ خلق، شش دانگند در بازندگی
کو آنکه نقد او به ترازوی هفت چرخ شش دانگ بود راست بهر کفه‌ای که سخت
بگفت اینک در احسان گشادم ز شش دانگ جمالش چار دادم
یک و دو سه و چهار و پنج کمست پس چو شش دانگ شد یکی درمست