شست گر
معنی کلمه شست گر در فرهنگ معین
معنی کلمه شست گر در فرهنگ فارسی
معنی کلمه شست گر در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه شست گر
آن فلانی فوقِ آن سرکش نشست گرچه در صورت به پهلویش نشست
انوری پای نخواهد ز گل عشق تو شست گر تو زو دست بشویی چه کنم دست بشوی
چو سالار بر پیش باره نشست گرفتند گردان کلنگی به دست
آن بت که جهان بغمزۀ مست گرفت زان پس که دلم بزلف چون شست گرفت
کمندش چو از شست گردد رها تو گویی که برداشت ابر اژدها
با توجه به ضرورت پیگیری توافقات، طرحها و پروژههای همکاری در سطح اتحادیه، پیشنهاد تشکیل و برگزاری نشست گروه کاری سفراء کشورهای عضو اتحادیه در پرتوریا مورد تصویب قرار گرفت.
درآمد هرمز و از پای بنشست گرفتش چون طبیبان نبض در دست
بفرمود بهرام تا برنشست گرفت آن زمان دست او را به دست
ز خلوت رای چون بر تخت بنشست گره بستش به جان وَز جان کمربست
وزانجا بیامد به جای نشست گرفته چنان جام گوهر به دست
گماتا به گاه مهی برنشست گرفته یکی گرز زرین به دست