معنی کلمه شرمساری در لغت نامه دهخدا
و آنجا که من نباشم گویی مثال من
نیک است کت نیاید زین کار شرمساری.منوچهری.خواهم که در این گناهکاری
سیماب شوم ز شرمساری.نظامی.زنده بر دار کرد و باک نبرد
تا چو دزدان به شرمساری مرد.نظامی.ز شغلی کزو شرمساری رسد
به صاحب عمل رنج و خواری رسد.نظامی.شب ازشرمساری و فکرت نخفت
سحرگه پرستاری از خیمه گفت.سعدی ( بوستان ).مرا شرمساری ز روی تو بس
دگر شرمسارم مکن پیش کس.سعدی ( بوستان ).با وجود شرمساری و بیم سنگساری گفت...( گلستان سعدی ).