شرح دادن

معنی کلمه شرح دادن در لغت نامه دهخدا

شرح دادن. [ ش َ دَ ] ( مص مرکب ) شرح کردن. تشریح و بیان کردن. تفسیر کردن. توضیح دادن. وصف کردن :
هست اینهمه محنت که شرح دادم
با اینهمه پیوسته ناتوانم.مسعودسعد ( دیوان ص 355 ).گر ز غمم صد یکی شرح دهم پیش کوه
آه دهد پاسخم کوه بجای صدا.خاقانی.این معنی را شرح داد و از رای او استصواب و استعلامی جست. ( سندبادنامه ص 212 ).
بازجستند از حقیقت کار
داد شرحی که گریه آرد بار.نظامی.سبب و علت و خوابها شرح دادند. ( گلستان سعدی ). به ناخوبتر صورتی شرح داد. ( گلستان سعدی ).
بزرگوارا شرح معالیت که دهد
که فکر آصف ازو منقطعشود حیران.سعدی.بهار شرح جمال تو داده در هر فصل
بهشت ذکر جمیل تو کرده در هر باب.حافظ.خواجه فرمودند این حال راشرح ده. ( انیس الطالبین ص 85 ).
قرص خورشیداست اول لقمه مهمان صبح
چون توانم داد شرح نعمت الوان صبح.صائب.

معنی کلمه شرح دادن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) بیان کردن توضیح دادن تفسیر کردن .

معنی کلمه شرح دادن در ویکی واژه

descrivere

جملاتی از کاربرد کلمه شرح دادن

نتوان بعمر ناقص این غصه شرح دادن زیرا بمرگ باشد این قصه راتمامی
پس به عالمیان نمودندی دلم شرح دادندی که درچه مشکلم
سر نامه راز برگشادند هر راز که بود شرح دادند
هر دو به سخن زبان گشادند غم های گذشته شرح دادند
نتوان به شرح دادن با صد جریده گل حسنی ز وصف رویت، وصفی ز شرح پیشت
و اخبار بر این مضامین بسیار است، که شرح دادن همه آنها ممکن نیست و خود این مطلب چندان ظاهر است که احتیاج به بیان ندارد، زیرا همه مردمان، بندگان خداوند منان اند، و هر که با بنده کسی نیکی کند همانا با او کرده است بلکه بسا باشد که مولا از نیکی کردن به بنده او خشنودتر می شود از نیکی کردن به خود او پس کسی که رضای خدا را جوید، در کار گذاری بندگان او نهایت اهتمام را به جا می آورد.
پس ز عین لطف دیدارم نمود کی توانم شرح دادن کان چه بود
بر حسین از کین جفایی شد که نتوان شرح دادن ظلم و جور شمر گویم، یا جفای ساربان را
حال مجنون شرح دادن با دلم دیوانگیست همچو پیش طرّهایت ذکر لیلی ترّهات
مصطفی (ص) نام خمر برین چیزها افکند، و چون همه خمر است همه در تحت این آیت شود که: إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ، شرح دادن این مسأله درین موضع بیش از این احتمال نکند، و در سورة البقره مستوفی گفته‌ایم.