شراعی

معنی کلمه شراعی در لغت نامه دهخدا

شراعی. [ ش ُ عی ی ] ( ص نسبی ) نیزه های بلند. منسوب است به شراع. ( از اقرب الموارد ): رمح شراعی ؛ نیزه دراز و راست. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
شراعی. [ ش ِ عی ی ] ( ص نسبی ) کشتی شراعی ؛ کشتی بادبانی. کشتی که دارای شراع و بادبان است. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه شراعی در فرهنگ عمید

۱. دارای بادبان.
۲. (اسم ) سایه بان.

معنی کلمه شراعی در فرهنگ فارسی

کشتی شراعی کشتی بادبانی کشتی که دارای شراع و بادبان است .

جملاتی از کاربرد کلمه شراعی

فرود آمد از باره شاه بلند شراعی زدند از برکشتمند
امیر روی بعبدوس کرد و گفت: عمّم مخفّ آمده است، هم اینجا در پیش سرای پرده بگوی تا شراعی‌ و صفّه‌ها و خیمه‌ها بزنند و عمّ اینجا فرود آید تا بما نزدیک باشد.
به هر کاخی اندر هوا باد تفت شراعی زد از دیبه زر بفت
جنگی پیش گرفته آمد که از آن سخت‌تر نباشد تا نماز پیشین، و قوم ما بکوشیدند و نزدیک بود که فتح برآمدی، سستی بایشان راه یافت و هر کسی گردن خری و زنی گرفتند و صد هزار فریاد کرده بودم که زنان میارید، فرمان نکردند، تا خصمان چون حال بر آن جمله دیدند، دلیرتر در آمدند، و من مثال دادم تا شراعی‌یی‌ زدند در میان کارزارگاه‌ و آنجا فرود آمدم تا اقتدا بمن کنند و بکوشند تا خللی نیفتد، نکردند و مرا فرو گذاشتند و سر خویش گرفتند و مرا تنها گذاشتند. و اعیان و مقدّمان همه گواه من‌اند که تقصیر نکردم و اگر پرسیده آید، باز گویند، تا خلل بیفتاد. و مرا تیری رسید، بضرورت بازگشتم. و با دو اسب و غلامی بیست اینجا آمدم. و هر چه مرا و آن ناجوانمردان را بوده است بدست خصمان افتاد، چنانکه شنیدم از نیک اسبان‌ که بر اثر میرسیدند. و اینجا روزی چند بباشم تا کسانی که آمدنی‌اند در رسند، پس بر راه غور سوی درگاه روم و حالها را بمشافهه‌ شرح کنم. این چه شنودید از من باز باید نمود .»
سراپرده چینی از زرّ بفت ز دیبا شراعی نود خیمه هفت
شراعی بزد بر لب آبگیر بیاراست بزمی خوش و دلپذیر
و سده فراز آمد، نخست شب‌ امیر بر آن لب جوی آب که شراعی‌ زده بودند، بنشست و ندیمان و مطربان بیامدند و آتش بهیزم زدند- و پس از آن شنیدم که قریب ده فرسنگ فروغ آن آتش بدیده بودند- و کبوتران نفط اندود بگذاشتند و ددگان برف اندود و آتش زده دویدن گرفتند و چنان سده‌یی بود که دیگر آن چنان ندیدم و آن بخرّمی بپایان آمد.
شراعی که از پر سیمرغ بود بدادش پر از گوهر نابسود