شراع

معنی کلمه شراع در لغت نامه دهخدا

شراع. [ ش ِ ] ( ع اِ ) زه کمان مادام که بر کمان است. || گردن شتر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || بادبان کشتی. ج ، اشرعة و شرع. ( از منتهی الارب ). هر چیز که قرار داده شود و برافراشته گردد. ( از اقرب الموارد ). ج ، اَشرِعَه ، شُرُع. بادبان کشتی. ( ناظم الاطباء ) ( از غیاث اللغات ) :
چو کشتیی که حبل او ز دُم او
شراع او سرون او قفای او.منوچهری.پیوسته شراع صیت جاهت را
برکشتی بحر بیکران بندم.مسعودسعد. || نیزه و سنان. || سایبان. ( ناظم الاطباء ). سایه بان. سایه وان. ( مهذب الاسماء ). شادروان. سراپرده. شامیانه. خیمه. ( ناظم الاطباء ) :
گزیده شراعی بیاراستند
نیاطوس را پیش او خواستند.فردوسی.باغ ارم شراع تو باشد به روز خوان
بیت الحرم رواق تو باشد به روز باش.منوچهری.شراعی که از پر سیمرغ بود
بدادش پر از گوهر نابسود.اسدی ( گرشاسب نامه ).دو صد تیغ و صد بدره دینار گنج
ز دیبا شراع و سراپرده پنج.اسدی ( گرشاسب نامه ).شراع و ستاره دو صد زربفت
ز دیبا سراپرده هفتاد و هفت.اسدی ( گرشاسب نامه ).بساط گشت زمین و شراع روی هوا
ملون است ز رنگ و نگار از آتش و آب.مسعودسعد.جهانی در جهانی سبزه بینی ، پر خیمه و شراع و ستاره. ( چهار مقاله ).
از زرکش و ممزج و اطلس وثاق من
چون خیمه خزان و شراع بهارکرد.خاقانی.نه ترکی وشاقی نه تازی براقی
نه رومی بساطی نه مصری شراعی.خاقانی.شراعی از دیبای رومی به دو قائمه زرین و دو قائمه سیمین در سر آن کشیده.( ترجمه تاریخ یمینی ص 275 ).
- شراع زدن ؛ خیمه زدن. سایه بان بر پا کردن :
فرودآمد از اسب شاه بلند
شراعی زدند از بر کشتمند.فردوسی.شراعی بزد شاه و بنهاد تخت
بر تخت شد هر که بد نیکبخت.فردوسی.شراعی زدند از بر ریگ نرم
همی رفت ماهوی چون باد گرم.فردوسی.امیر با لشکر رفت به کنار دریای آبسکون و آنجا خیمه ها و شراعها زدند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 471 ). بگوی تا شراعی و صفها و خیمه ها بزنند و عمم اینجا فرود آید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 252 ). امیریوسف را به نیم ترک بنشاندند چندانکه صفها و شراع بزدند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 252 ).

معنی کلمه شراع در فرهنگ معین

(ش ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - هر چیز برافراشته ، بادبان کشتی . ۲ - خیمه . ۳ - سایبان .

معنی کلمه شراع در فرهنگ عمید

۱. بادبان کشتی.
۲. هرچیز برافراشته، مانندِ خیمه و سایه بان.

معنی کلمه شراع در فرهنگ فارسی

بادبان کشتی، هرچیزبرافراشته، خیمه وسایبان
( اسم ) ۱ - بادبان کشتی . ۲ - خیمه شامیانه . ۳ - سایبان . ۴ - زه کمان که مادام بر کمان است . ۵ - گردن شتر جمع : اشرعه شرع .
جج شرعه

معنی کلمه شراع در دانشنامه آزاد فارسی

شراع (صورت فلکی)
رجوع شود به:بادبان

معنی کلمه شراع در ویکی واژه

هر چیز برافراشته، بادبان کشتی.
خیمه.
سایبان.

جملاتی از کاربرد کلمه شراع

شراع همت تو ابر هاطل شعاع خاطر تو برق لامع
بساط پشت زمین و شراع روی هوا ملون است ز رنگ و نگار آتش و آب
از سمن و مشک و بید، باغ شراعت کند وز گل سرخ و سپید شاخ صواعت کند
تو کشتی یی که ز رعد و ز برق و باد تو را چو بنگریم شراع است و لنگر و ملاح
ز گستردنی بار سیصد هیون شراع و ستاره ده از گونه گون
در نشیبش ازدو پای لنگری معلق بین بر فرازش از دو بال هی شراع بیرق بین
باغ ارم شراع تو باشد، به روز خوان بیت‌الحرم رواق تو باشد به روز بار
الشراع در سال ۱۹۴۸ میلادی آغاز به کار کرد. این نشریه در بیروت چاپ می‌شد این نشریه گرایش‌های طرفدارانه از سوریه را دارد.
ببحر عشق نمودم من آشنا وز دید شراع کشتی دانش شکست در گرداب
شراع و ستاره دو صد زر بفت ز دیبا سراپرده هفتاد و هفت
الشراع روزنامه هفتگی عربی است که به در بیروت لبنان چاپ می‌شود. این مجله قدیمی‌ترین نشریه در لبنان است.
شراعی بزد زود و بنهاد تخت بر آن تخت بر شد گو نیک‌بخت