شراب زده. [ش َ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) مخمور. خمار. می زده. کسی که بسیاری شراب خوردن او را گزیده باشد نه آنکه شراب زده یعنی پیمانه زده. ( از انجمن آرا ). سیرآمده از شراب که هیچ رغبت به آن نکند. ( آنندراج ) : سلام کردم و با من به روی خندان گفت که ای خمارکش مفلس شراب زده.حافظ.
معنی کلمه شراب زده در فرهنگ معین
( ~ . زَ دِ ) (ص مف . ) ۱ - کسی که بر اثر بسیار خوردن شراب ، دیگر میلی به آن ندارد. ۲ - مست ، بسیار مست .
معنی کلمه شراب زده در فرهنگ عمید
کسی که شراب بسیار خورده و دیگر رغبت به آن ندارد، می زده.
معنی کلمه شراب زده در فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آن که شراب بسیار نوشیده و از آن بیزار شده باشد سیر آمده از شراب . ۲ - آن که شراب سخت در او موثر گردیده می زده .
معنی کلمه شراب زده در ویکی واژه
کسی که بر اثر بسیار خوردن شراب، دیگر میلی به آن ندارد. مست، بسیار مست.
جملاتی از کاربرد کلمه شراب زده
سلام کردم و با من به روی خندان گفت که ای خمارکش مفلس شراب زده
بگیر و دم مزن و بیدرنگ بر سرکش که هم شراب کند چاره شراب زده
تو برکناره دریای شور خیمه زدی شهان شراب زده بر کناره های شمر
من از لب تو خرابم همآن دوای منست که هم شراب یرد زحمت شراب زده
چه غم ز حادثه آن را که شد شراب زده که برق، دست ندارد به کشت آب زده
درین چمن بجز آشفتگی نصیبی نیست مرا که آب چو گل می کند شراب زده
ای لبت خنده بر شراب زده چشم من بر رهت گلاب زده
بامدادان بگاه خواب زده آمد آن دلبر شراب زده
سلام کردم و با من بروی خندان گفت: که ای خمارکش مفلس شراب زده
تو فکر خویش کن ای شیخ، کار من سهل است مرا شراب و ترا باطن شراب زده