شخن

معنی کلمه شخن در لغت نامه دهخدا

شخن. [ ش َ خ َ ] ( اِ ) خراش. خلیدن و فرورفتن چیزی باشد. ( برهان ). خراش. ( نظام ). خراشیدن. ( جهانگیری ) ( سروری ). خراشیدگی. ( رشیدی ) :
تا ز بوی نسترن یابد دل مردم قرار
تا ز زخم خاربن یابد تن مردم شخن.قطران.

معنی کلمه شخن در فرهنگ فارسی

( اسم ) خراش خلش .

جملاتی از کاربرد کلمه شخن

کام حزین خسته به یک نوشخند داد جان مست بادهٔ لب حاضر جواب اوست
کرشمه دست در آغوش نوشخند تو باد غبار فتنه سراسیمهٔ سمند تو باد
از زهر چشم سنگدلان امن نیستیم چون پسته در لباس بود نوشخند ما
با دو لعل نوشخندش می‌ننوشم نیشکر با دو زلف درع‌پوشش می‌نبویم ضیمران
آشخن میکائیلی آوتیسیان (ارمنی: Աշխեն Միքայելի Ավետիսյան؛ زادهٔ ۱۰ ژانویهٔ ۱۹۲۰ - ۱۹۹۵) و سیاستمدار اهل ارمنستان بود که سمت نمایندگی دوره‌های ششم و هفتم شورای عالی ارمنستان شوروی را برعهده داشت.
در پرده حجاب کند غنچه نوشخند دلهای شب گشایش دلهاست بیشتر
نبست غنچه منقار عندلیبان را فغان که چاشنی نوشخند گل پست است
به شکرین‌دهن نوشخند شیرینش سفید شیر، ز سیمین حباب پستان داد
ز درج کامبخش نوشخندش دو یاقوت شکر گفتار دارم
بادام تلخ نیست سزاوار قند را در کار غیر چند کنی نوشخند را؟
تلخ گویان را دهن شیرین کنم از نوشخند بشکند چون نیشکر هر کس مرا، شکر برد