شخصی

شخصی

معنی کلمه شخصی در لغت نامه دهخدا

شخصی. [ ش َ ] ( ص نسبی ) مخصوص کسی. ( یادداشت مؤلف ). منسوب به شخص. ( از اقرب الموارد ).
- احوال شخصی ؛ در اصطلاح حقوقی اموری است که وضع شخص را در خانواده و کشور معین کند و آنها عبارتند از: 1- تابعیت 2- جنسیت 3- سن 4- نسب. از این احوال در مباحث ولادت وفوت و ازدواج و طلاق بحث میشود. ( از فرهنگ حقوقی لنگرودی ).
- خانه شخصی ؛ که استیجاری نباشد.
- لباس شخصی ؛ در تداول عامه مقابل لباس رسمی است.
- ماشین شخصی ؛ که کرایه نباشد.
|| در تداول لشکری و ارتش ، غیرنظامی که سرباز و از افراد وابسته به ارتش نباشد. || ( اصطلاح روانشناسی ) آن است که توانایی درک دلالت را داشته و بتواند میان «دال و مدلول » رابطه ای برقرارسازد. ( از روانشناسی سیاسی ص 466 ).

معنی کلمه شخصی در فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (ص نسب . )منسوب به شخص . ۱ - خصوصی ، فردی . ۲ - غیرنظامی .

معنی کلمه شخصی در فرهنگ عمید

۱. ویژگی آنچه متعلق به خود شخص باشد.
۲. خصوصی.
۳. [مقابلِ نظامی] غیرنظامی.

معنی کلمه شخصی در فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به شخص خصوصی فردی . ۱ - آن چه متعلق به خود شخص باشد : خانه شخصی ماشین شخصی . ۲ - کسی که شغلی غیر نظامی دارد شهری سیویل کشوری مقابل نظامی لشکری . ۳ - آن چه مربوط به شخص غیر نظامی است سیویل مقابل نظامی لباس شخصی .

معنی کلمه شخصی در دانشنامه عمومی

شخصی (آلبوم). شخصی پنجمین آلبوم رسمی فرزاد فرزین، خواننده و ترانه سرای ایرانی است که در ۲۱ بهمن ۱۳۹۲ توسط مؤسسه رویال هنر پارس منتشر شد. این آلبوم شامل ۱۴ قطعه است. ( ۱۲ قطعه فارسی و ۲ قطعه انگلیسی )
آلبوم شخصی در جشنواره موسیقی ما در سال ۱۳۹۲ جایزه بهترین آلبوم سال از نگاه مردم را دریافت کرد.

معنی کلمه شخصی در ویکی واژه

individuale
personale
منسوب به شخ
خصوصی، فردی.
غیرنظامی.

جملاتی از کاربرد کلمه شخصی

از فلکی شریف‌تر یا شرف مشخصی از ملکی کریم‌تر یا کرم مصوری
شخصی دارم زنده به جان دگران عمری به هزار درد و محنت گذران
بسته مدتست هر شخصی مانده غایتست هر جانی
شخصی ز قبیله بنی‌سعد بگذشت بر او چو طالع سعد
یابی چو ز اهل فضل، شخصی عاصی نیکو نبود به فضل بی‌اخلاصی
گفت کای میر باز ده خبرم من به شخصی چگونه غم نخورم
همی گذشت به میدان شاه کشور عظیم شخصی قلعه ستان و صفدر
و گروهی بودند که منافق نبودند و عذر نداشتند و نه رفتند، ایشان اینند که وَ عَلَی الثَّلاثَةِ... ششم فرقت یک تن بود که منافق نبود و عذر نداشت و باز نشسته بود هم چون این سه تن و آخر بیگاه و دیر بیامد تنها توفیق یافت از پس بیامد و او ابو خیثمة الانصاری است پیر بود و مصطفی در صحرای تبوک در لشگرگاه با یاران نشسته بود که شخصی پدید آمد از دور، و صورت وی از دوری ناپیدا، مصطفی گفت یکی آمد
در آفرینش شخصی سخن به معجزشان همیشه زنده بود آن چه در وجود آرند