شخانه

معنی کلمه شخانه در لغت نامه دهخدا

شخانه.[ ش ُ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) تیر شهاب. رجوع به شهاب شود.
شخانه. [ ش َ ن ِ ] ( اِ ) ماده ای مانند شخار که در رنگرزی بکار برند. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه شخانه در فرهنگ معین

(شَ نَ یا نِ ) (اِ. ) شهاب .

معنی کلمه شخانه در فرهنگ فارسی

شهاب، شهاب ثاقب، تیرشهاب
( اسم ) ۱ - شهاب شهاب ثاقب . ۲ - سنگی که از محیط خارج از فضای زمین بر زمین ساقط شود .
تیر شهاب

معنی کلمه شخانه در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:شهاب

معنی کلمه شخانه در ویکی واژه

شهاب.

جملاتی از کاربرد کلمه شخانه

چه می داند کسی چون در دل آتشخانه ها دارم بسوزد گفتگو گر بر زبان آرم ملالی را
ادب پروردهٔ تسلیم دیرستان انصافم دل آتشخانه‌ای دارد که می‌باید پرستیدن
شهر اصفهان دارای بیش از ۱۰۰ خط واحد اتوبوسرانی در سراسر شهر است. هم چنین هم‌اکنون ۴ خط اتوبوس تندرو به طول سیستم ۶۶ کیلومتر و بیش از ۷۰ ایستگاه در نقاط مختلف شهر به مردم خدمات ارائه می‌دهند. پایانه‌های مهم اتوبوسرانی در شهر عبارتند از: پایانه باقوشخانه-پایانه آبشار-پایانه امام علی- پایانه خوراسگان-پایانه ارغوانیه-پایانه جی-پایانه خرم-پایانه صفه و …
نجم‌آبادی از جمله اعضای نخستین فراموشخانه ایجاد شده در ایران بود.
برهمن کیشم، که صدقم طعنه بر اصحاب زد طاق آتشخانه ام صد خنده بر محراب زد
موضوع کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» و همچنین انتشار اسناد و اسامی فراماسون‌ها و انعکاس آن در گزارش‌های ساواک به انتهای جلد ۲ افزوده شده‌است.
همچنین اسماعیل رائین در کتاب مشهور خود فراموش‌خانه و فراماسونری در ایران می‌نویسد: «سید جمال‌الدین اسدآبادی معروف به افغانی، یکی از فراماسون‌های اولیه ایران است که در ۹ لژ ماسونی عضویت داشت. او در لژ فراموشخانه ملکم رئیس لژ و ویزیتور بوده است…»
شعله در هر جا برافروزد پر و بال من است چون سمندر باشد از طفلی در آتشخانه ام
در محبت مهر خاموشی سلیم بر لب من قفل آتشخانه است
لبش با شاه در افسانه گفتن مژه سرگرم آتشخانه رفتن
کاربری بنا تاکنون چندین بار تغییر کرده و سفره‌خانه و ورزشخانه از جمله کاربری‌های سابق آن است.
گه گشاده بهر بلع خاص و عام همچو آتشخانهٔ نمرود، کام
آق قلعه روستایی در دهستان قوشخانه بالا بخش قوشخانه شهرستان شیروان استان خراسان شمالی ایران است.
شهرستان شیروان به سه بخش (بخش مرکزی، بخش سرحد، بخش قوشخانه) تقسیم می‌شود.
پی اسباب خصم اشک پاشت در آتشخانه نم را پاسبان باد
که گبرانی که آتشخانه تابند به بیداری به از مستان خوابند
نمایم کنج آتشخانه را با ر بسوزانم درو پروانه کردار