شحنه

شحنه

معنی کلمه شحنه در لغت نامه دهخدا

( شحنة ) شحنة. [ ش ِ ن َ ] ( ع ص ، اِ ) آنقدر از گیاه که ستوران را یک روز و یک شب کفایت کند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || جماعت اسبان یا به قدر کفایت از آن ، یقال : بالبلد شحنة من الخیل ؛ ای رابطة. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || آنچه کشتی را بارگیری کنند. ( از ذیل اقرب الموارد ). || آنکه ضبط مدینه و سیاست آن را از طرف سلطان بس باشد. ( منتهی الارب ). || گروهی نگاهبانان شهر. ( از آنندراج ). گروهی که شهر نگاه دارند. ( مهذب الاسماء ). || نایب. آن کس که خراج را فراهم می آورد. || رسول و پیغام آور. ( ناظم الاطباء ). عامل عمل دار. کاردار. ( زمخشری ).
شحنه. [ ش ِ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) مردی که او را پادشاه برای ضبط کارها و سیاست مردم در شهر نصب کند. بعرف آن را کوتوال و حاکم گویند و این لفظ به فتح غلط است. ( از آنندراج ). نگهبان شهر. عسس و صوبه دار. نواب و نایب حاکم شهر. رئیس پولیس. ( ناظم الاطباء ) : عمر شش هزار مرد به آذربایجان شحنه نشانده بود و به کوفه و سواد عراق چهارهزار مرد شحنه بود. ( ترجمه طبری بلعمی ).
از ادبا عالمی فرست به ماچین
وز امرا شحنه ای فرست به ارمن.فرخی.تا این غایت که رایت وی [مسعود غزنوی ]به سپاهان بود معلوم است که در اینجا [ری ] در شهر ونواحی ما حاجبی بود شحنه با سواری دویست. ( تاریخ بیهقی ). وی را با بوعلی شادان طوسی کدخدای شحنه خراسان بنشاند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 603 ). از عمال و قضاة و شحنه... همگان را بازگردانی. ( تاریخ بیهقی ص 245 ). متکلم ، شحنه و بدرقه اعتقاد عامی است تا آنچه عامی اعتقاد کرده است وی به حدیث بر وی نگاه دارد و شر مبتدع از وی کند و راه آن در جدل بداند. ( کیمیای سعادت ).
در دخل هر شحنه و محتسب را
گشاده ست تا هست ازارت گشاده.سوزنی.غلامی را که شحنه مرابط افیال بود درربودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 108 ). معتمدان و عمال خویش را به غزنه بر سر معاملات کرد و شحنه قاهر به حفظ و حراست آن بقعه بازداشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 163 ). و اگر از قبل من شحنه به بست رفت از بهر حفظ ولایت و رعایت رعیت تو بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 196 ).
گر کار من از عشقش با شحنه و دار افتد
از شحنه نترسم من وز دار نیندیشم.خاقانی.عید آمد از خلد برین شد شحنه ٔروی زمین

معنی کلمه شحنه در فرهنگ معین

(ش نَ یا نِ ) [ تر - مغ . ] (اِ. ) ۱ - داروغه . ۲ - حاکم نظامی .

معنی کلمه شحنه در فرهنگ عمید

داروغه، پلیس، پاسبان و نگهبان شهر.

معنی کلمه شحنه در فرهنگ فارسی

داروغه، نگهبان، پاسبان، پلیس، نگهبان شهر
( اسم ) ۱ - داروغه پاسبان شهر و برزن نگهبان . ۲ - حاکم نظامی . ۳ - ماموری که از طرف اداره دسته ای از ایلات و عشایر بود . توضیح این کلمه را معمولا به فتح اول تلفظ میکنند و صحیح نیست . یا شحنه پنجم حصار . مریخ ( چه به عقیده قدما آسمان پنجم جای اوست ) یا شحنه چارم کتاب . محمد ص ( که چهارمین کتاب آسمانی - قران - بر او نازل شده . شحنه چهارم حصار . ۱ - آفتاب ( چه به عقیده قدما آسمان چهارم جای اوست ) . ۲ - عیسی ع . ( چه طبق روایات وی پس از صعود در آسمان چهارم مستقر گردید ) . یا شحنه چهارم کتاب . شحنه چازم کتاب . یا شحنه دریای عشق . محمد ص . یا شحنه شب. ۱ - عسس شبگرد . ۲ - دزد راهزن . ۳ - عاشق شیفته . یا شحنه شب و سحر . ۱ - محمد ص . ۲ - عسس شبگرد . یا شحنه غوغای قیامت . محمد ص . یا شحنه نجف . علی ابن ابی طالب ع ( که در نجف مدفون است ) .
آنقدر از گیاه که ستوران را یکروز و یک شب کفایت کند یا گروهی از نگهبانان شهر .

معنی کلمه شحنه در دانشنامه عمومی

شحنه، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان یزد در استان یزد ایران است.
این روستا در دهستان فجر قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۸۷۸ نفر ( ۲۴۱خانوار ) بوده است.

معنی کلمه شحنه در دانشنامه آزاد فارسی

شَحْنه
شخصی که به امر پادشاه عهده دار حفظ آرامش مردم شهر می شد. این منصب اداری در دوره های گوناگون وظایف متفاوتی داشته است. گاه مأموری بود که ادارۀ دسته ای از ایلات و عشایر به او واگذار می شد و گاه فرمانده لشکر بود. در دورۀ عباسیان شحنه وظیفۀ ریاست بر محلی را داشت و در روزهای خاص مانند اعیاد و اوقات رسمی باید در آن محل حاضر می شد. همچنین فرمان های حکومت را به رعایا ابلاغ می کرد. در آثار غزنوی و سلجوقی این منصب به دو معنا به کار رفته: حاکم نظامی یا امیری که به امر شاه حکومت شهری را به عهده می گیرد، کسی که شاه او را برای رسیدگی به امور مردم شهر و مجازات متخلفان و گناهکاران منصوب می کند. بدین ترتیب، در هر شهری شحنه ای وجود داشت که در ردیف عامل و قاضی بود. در همۀ موارد، وظیفۀ اصلی شحنه رسیدگی به شکایات رعایا، مجازات گناهکاران و دورکردن مفسدان و راهزنان از شهر بود. این منصب در عهد مغول عنوانی برای حاکمان دست نشانده بود چنان که امیر فارس را شحنگان مغول می نامیدند. در دورۀ صفوی وظایف شحنه ها برعهدۀ کلانترها بود. کلانتر کدخدایان را تعیین می کرد و در توزیع مبلغ مالیات و سرشکن کردن عوارض بین اصناف نظارت داشت. دیوان شحنگی دستگاهی بود که امور شحنگی را اداره می کرد. متصدی آن را کدخدایی دیوان شحنگی می گفتند. این دیوان اداری وظیفه اش پرداخت مستمری به شحنگان بود. در دورۀ قاجار شحنگی به معنای پاسبانی و حفاظت از شهر بود، با تشکیل ادارۀ پلیس و نظمیه در دورۀ ناصری، وظایف شحنه و شحنه گری به آن اداره واگذار شد.

معنی کلمه شحنه در ویکی واژه

داروغه.
حاکم نظامی.

جملاتی از کاربرد کلمه شحنه

بنده خاص ملک باش که با داغ ملک روزها ایمنی از شحنه و شبها ز عسس‌
بر شحنۀ حسن خویش ، ای جان جهان شحنه ببهانه ای جهانی نکند
مگر سالکی، شحنه ی شهر بود که از دانش و بینشش بهر بود
دزد از جفای شحنه چه فریاد می‌کند گو گردنت نمی‌زند الا جفای خویش
میرزا احمد، مثنوی‌ای به نام ده باب یا ده دفتر به سبک و سیاق کارنامهٔ بلخ سنایی غزنوی در ده قسمت دارد از این قرار: ۱- آداب الحکومة، ۲- أوصاف الوزراء، ۳- أوصاف ائمةِ الجماعة، ۴- أوصاف القضاة، ۵- أوصاف اهلِ الإرشاد، ۶- أوصاف الاطباء، ۷- أوصاف التجار، ۸- أوصاف شحنه و کدخدا، ۹- أوصاف ذاکرین، ۱۰- أوصاف تنبلان.
ابن شحنه حلبی (۱۳۴۸-۱۴۱۲م) نیز از مطالب این کتاب برای تدوین کتاب تاریخ خود روضة المناظر في علم الأوائل والأواخر استفاده کرده است.
گر هوادار ضعیفان شحنهٔ حکمش شود از رگ گل برگلوی شیر نر بندد طناب
به پیشِ شحنه برند این غزل اولام اولام ز بعدِ آن که بگرداندند دست به دست
تا بوی خلق او نکشد گل به بوستان از شحنه چمن مدد رنگ نایدش
شب در آن شهر است غوغا ز اختران مهر شحنه سوی غوغائی فرست
مست می گردم به دور لعل تو در شهر و کوی هیچ ترس از شحنه و بیم از عسس نبود مرا
آنکه از شحنه میخورد ادرار هست او را ز شحنه منصب و کار