( شجة ) شجة. [ ش َج ْ ج َ ] ( ع اِمص ) سرشکستگی. ج ، شجاج. ( منتهی الارب ). جراحت مخصوص سر و گاه برای اعضاء دیگر بدن استعاره شود. ج ، شجاج. و شجاج دارای ده مرحله است و مذکور در ذیل ماده «د م غ ». ( از اقرب الموارد ). شکستگی سر. ( ذخیره خوارزمشاهی ). شجة. [ ش َج ْ ج َ ] ( اِخ ) ( الَ... ) نام وادیی است در یمن در منازل طی و سپس قبیله همدان در آن فرود آمدند. ( از معجم ما استعجم ج 3 ).
معنی کلمه شجه در فرهنگ معین
(شَ جَّ ) [ ع . شجة ] (اِ. ) جراحت سر، ج . شجاج .
معنی کلمه شجه در فرهنگ فارسی
( اسم ) جراحت سر جمع : شجاج .
معنی کلمه شجه در ویکی واژه
شجة جراحت سر؛ شجا
جملاتی از کاربرد کلمه شجه
عالم یکتاییاش مغرض تمثال نیست ششجهت آیینه است آینه یکسوکنید
کارها با غیرت عشق غیور افتاده است ششجهت دیدار و ما را ازگریبان چاره نیست
وضع فلک ز ششجهت آواز میدهد کای بیخبر بلند مجین پایهات خم است
ز دل ششجهت شیشهها چیدهاند جهان حلب خوش پریخانهایست
محوگریبان ادبکی سر به هر سو میزند موجگهر از ششجهت بر خویش پهلو میزند
گرگشادکار خواهی از طلسم خود برآ هست برخاک پریشان ششجهت یک فتح باب
ششجهت بیدل غبار رنگ سامان چیده است احتیاجت نیست دیوار دگر برداشتن
قفس از ششجهت باز است اما ساز وحشت کو من و آن بی پروبالی که نتوان کرد آزادم
نیست بیشور جنون، مشت غباری زین دشت ششجهت، عرض پریشانی اجزای دل است