شج

معنی کلمه شج در لغت نامه دهخدا

شج. [ ش َ ] ( اِ ) زمین سفید سخت کم گیاه را گویند که در آن غله نروید. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
شج. [ ش ُ ] ( اِ ) شش. ریه. ( مهذب الاسماء ذیل ریه ).
شج. [ ش َج ج ] ( ع مص ) سر کسی شکستن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || قوت شراب به آب بشکستن. ( تاج المصادر بیهقی ). آمیختن شراب رابه آب. ( از منتهی الارب ). || شکافتن کشتی دریا را. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). || طی کردن بیابان را. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). قطع کردن مسافت. ( تاج المصادر بیهقی ). || بانگ کردن استر و کلاغ. ( المصادر زوزنی ).

معنی کلمه شج در فرهنگ معین

(شَ جّ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - شکستن سر. ۲ - شکافتن کشتی دریا را.

معنی کلمه شج در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - شکستن سر . ۲ - شکافتن کشتی دریا را .
اندوهگین شدن غصه مند شد از استخوان

معنی کلمه شج در ویکی واژه

شکستن
شکافتن کشتی دریا را.

جملاتی از کاربرد کلمه شج

در شجاعت ورا بسان علی می‌ستاید که سخت بی‌بدلی
وی در سال ۲۰۱۸ برندهٔ جایزه بین‌المللی زنان شجاع شده‌است.
بران شجر که دهد جویبار قدرش آب هر آسمان یکی از برگ سبز آن شجرست
آن شجر جز این ثمر ندارد
شد سر منصور آخر گوی چوگان فنا میوه چون شد پخته خود را از شجر می‌افکند
هم طرب کردن شناسد هم مصاف آراستن هم به رزم اندر شجاعت هم به بزم اندر وقار
لیکن چه توان کرد که قوت نتوان کرد با گردش ایام به بازوی شجاعت
از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته است می‌توان به گیکور، نازار شجاع اشاره کرد.
فرق این باشجر آنست همانا که به بار از شجر میوه، از این لؤلؤ لالا آمد
بالا شجری لب شکر و دل حجری زنجیر سری، سیم‌بری رشک پری
(به ما که مردم آزاده ایم طعنه مزن که سنگ بر شجر بی ثمر نیامده است)
آتش طور زند شعله مدامش ز شجر هرکه نوری ز علی بر دلش افروخته است