شبگردی

معنی کلمه شبگردی در لغت نامه دهخدا

شبگردی. [ ش َ گ َ ] ( حامص مرکب ) عمل شبگرد. گردش در شب. سیر در شب و گردیدن به شب. ( از آنندراج ). پاسبانی و محارست در شب. ( ناظم الاطباء ). || رندی. عیاری. عیارپیشگی. || دزدی.

معنی کلمه شبگردی در فرهنگ عمید

۱. گردش در شب، شب روی.
۲. [مجاز] پاسبانی در شب.

معنی کلمه شبگردی در فرهنگ فارسی

۱ - گردش شب شبروی . ۲ - محارست در شب پاسبانی . ۳ - دزدی راهزنی .

معنی کلمه شبگردی در فرهنگستان زبان و ادب

{nyctalotourism} [گردشگری و جهانگردی] نوعی گردشگری تجربی که در آن گردشگر از غروب آفتاب تا سپیدۀ صبح به بازدید از جاذبه های گردشگری می پردازد

جملاتی از کاربرد کلمه شبگردی

شبستان جسد پاس از دل بیدار می‌خواهد جهانی خفته‌ است اینجا و پیدا نیست شبگردی
سر شبگردی آن قامت موزون دارد قد گر از سرو کشد یک سر و گردن مهتاب
عقوبت از کمین معصیت غافل نمی‌باشد شب من تیره‌تر شد آخر از تشویش شبگردی
ز اشک شمع به شبگردی اشک من پیش است ز گریه زمزم صد کعبه شبستانم
ازان رندان شمر ما را که در رندی و شبگردی چو مستان از عسس بگریزد ار بیند عسس ما را
رقیبی بود در بیداری شبگردیم با او که پی گم کرده امشب سیر با اغیار می‌کردم
ماه شبگردی کز او ویرانه من روشن است چاکها در سینه دارد چون کتان مهتاب ازو
در دکان هر مردی منادی کرد شبگردی که شب غافل مشو خواجه، عَسَس با دزد همیار است
برق را زهره شبگردی آن کوی کجاست جان اهلی است که با مشعله آه رود
گشت پنهان می کنی و منع خسرو بیهده است زانکه شبگردی نخواهد رفتن از خوی قمر