معنی کلمه شب پوش در لغت نامه دهخدا
رخش روزست و ابرو گوشه روز
نهاده ست از برای فتنه شب پوش.سیدحسن غزنوی.از کوی سوار چون درآیی
شب پوش بر ابروان نهاده.خاقانی. || برقع. ( برهان قاطع ). برقعو حجاب زنان. ( ناظم الاطباء ). برقع. ( آنندراج ) :
ز مستی بازکرده بند کرته
ز شوخی کج نهاده طَرْف ِ شب پوش.سنایی.صد روح درآویخته از دامن کرته
صد روز برانگیخته از گوشه شب پوش.سنایی.چه رسم است این نهادن زلف بر دوش
نمودن روز را در زیر شب پوش.سنایی.ای صاحب آن دو زلف کوتاه
شب پوش منه تو بر رخ ماه.سیدحسن غزنوی.|| لباس شب. ( آنندراج ). جامه خواب که هنگام خواب بر روی کشند. لحاف و بالاپوش. ( ناظم الاطباء ). لحاف. ( برهان قاطع ). کسا. || گلیم. || پلنگپوش. ( ناظم الاطباء ).