شب پره

هست «شبیاز» و «شب پره » خفاش «کاروانک » ترند و چوبینه

فگندند از خط مشکین نقاب نهفتند از شب پره آفتاب

زهی شهریاری که خورشید چرخ بود پیش رای تو چون شب پره

ترانه گروهی: آمد بهار (شهرام شب پره) - تنظیم: شهرام آذر

خود مثلست اینکه پر بگیرد و پرواز شب پره چون آفتاب گردد پنهان

و آنک پدید خویی خورشید گم شده سیمرغ را چو شب پره شب‌گرد کرده‌اند

جولان کنی چو شب پره در تیره کی و لیک با تیغ آفتاب علم خواب بُریده‌ای

کشید شب پره شرک سر به وکن عدم چو آفتاب احد رخ نمود از خاور

جماعتی که به اصرار جهل منسوبند مثال شب پره از آفتاب محجوب‌اند

ترا چه کم که مرا نیست تاب دیدن رویت زعجز شب پرهٔ آفتاب را چه ملامت

گرمی مهر رسید است به حدی که کنون می کند حربا چون شب پره زورخ پنهان