شایستگی. [ ی ِ ت َ / ت ِ ] ( حامص ) حالت و کیفیت شایسته. سزاواری. لیاقت. استحقاق. ( از ناظم الاطباء ). گویند: فلان کس شایستگی این کار را دارد، یاندارد؛ یعنی متناسب با آن هست یا نیست : نبد جز بزرگی و آهستگی خردمندی و شرم و شایستگی.فردوسی.ببالا و دیدار و آهستگی بفرهنگ و رای و بشایستگی.فردوسی.بنزدیک او شرم و آهستگیست خردمندی و رای و شایستگی است.فردوسی.بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی.فرخی.و پیش ما عزیز باشد که کدام کس بود این کار را سزاوارتر از وی بحکم پسر پدری و نجابت و شایستگی. ( تاریخ بیهقی ص 335 چ ادیب ). از شایستگی و بکارآمدگی این مرد. ( تاریخ بیهقی ). چوب کج شایستگی ستونی ندارد. ( خواجه نظام الملک ). سلطان هر روز او را بخویشتن نزدیکتر کرد و شایستگی ها از وی پدید آمد. ( نوروزنامه ). و مردمان... را دو دسته داشتندی از عقل و شایستگی. ( مجمل التواریخ ). || ملایمت. ( ناظم الاطباء ). - شایستگی کردن ؛ کفایت نمودن. لیاقت داشتن. ( فرهنگ فارسی معین ). بجزبصلح و بشایستگی و خلعت و ساز بسر همی نتوانست برد با ایشان.فرخی.|| حِلّیّت ، روایی. جواز. ( یادداشت مؤلف ).
معنی کلمه شایستگی در فرهنگ معین
(یِ تَ یا تِ ) (حامص . ) لیاقت .
معنی کلمه شایستگی در فرهنگ عمید
شایسته بودن، لیاقت.
معنی کلمه شایستگی در فرهنگ فارسی
شایسته بودن لیاقت استحقاق . یا شایستگیها . مصالح .
چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی
وی همچنین برندهٔ جوایزی همچون نشان ملی شایستگی و جایزهٔ گو میو شدهاست.
روزی که جامه بر قد احباب دوختند عشقت قبول کرد به شایستگی مرا
الکساندرا فرانتسوا در منطقه کامچاتکا به دنیا آمد. در ۱۷ مارس ۲۰۱۴ به او نشان روسیه "برای شایستگی به میهن" کلاس ۴ اهدا شد.
دیده کز دل نکنی خونبارش نیست شایستگی دیدارش
فون زیلندر به دلیل شایستگیهایی که در طول خدمت از خود نشان داده بود، چندین بار مورد تقدیر قرار گرفت. دو دهه پس از بازنشستگی، در دوران حکومت رایش سوم، به درجه صدراعظمی (گروسکانسلر) نشان نظامی مکس یوزف دست یافت. او در تاریخ ۲۲ مه ۱۹۴۰ در مونیخ درگذشت.
وی در سال ۱۹۵۲ به کسب نشان شایستگی جمهوری فدرال آلمان نایل شد.
او در ۲۰۰۲ از دانشگاه هنر و طراحی موهولی-ناگی درجهٔ شایستگی خود را دریافت کرد. در بین سالهای ۲۰۰۴ – ۲۰۱۴ استاد دانشگاه شوپرون بود.
شایستگی عداوتم نیست پر منفعلم ز کینه ورها
حکیمی چنین دعا میکرد: خداوندا ما را شایستگی بازگشت بدرگاه خویش بخش و نیز اهلیت تکیه و تقرب بتو.
در سال ۱۹۵۶ وگنر توسط دولت فدرال آلمان بهعنوان برندهٔ عنوان «بالاترین درجهٔ شایستگی» اعلام شد.
درآن برز بالا و آهستگی در آن گرز و کوپال و شایستگی
شما امامی نداشتید و من وسیلهٔ اتحاد امت شدم. خاندان ما از همه کس به امر حکومت شایستهتر است و کسانی که این امر را در اختیار دارند شایستگیاش را نداشته و ناعادلانه حکومت میکنند. اگر حامی من باشید به سمت کوفه خواهم رفت. اما اگر دیگر مرا نمیخواهید من به مکان اولم باز خواهم گشت.
کز او دید نرمی و آهستگی خردمندی و شرم و شایستگی
در داخل نیز هرج و مرج سیاسی کامل وجود داشت. این نیم قرن شاهد ترورهای مکرر امپراتورها و غاصب بود که ۲۱ امپراتور منصوب مشروع و ۳۸ غاصب داشتند. کسی نبود که امپراتوری را به اندازه کافی طولانی یا به اندازه کافی شایستگی رهبری کند که بتواند در میان مجموعه ای از شرایط فوقالعاده ویرانگر ثبات ایجاد کند. ناکامیها و شکستهای رومیان این ظن را در بین مردم به وجود آورده بود که خدایان از آنها به خوبی حمایت نمیکنند و میل به پیدا کردن یک راه نجات تازه رواج پیدا کرده بود بنابراین بهطور پنهانی اربابان شروع به پیوستن به بردگان خود و شوهران شروع به پیوستن به زنان خود کردند.
تپان در خاک و خونم، مضطرب حال زبان از شرم ناشایستگی لال
به بالا و دیدار و آهستگی به فرهنگ و رای و به شایستگی