شایسته

معنی کلمه شایسته در لغت نامه دهخدا

شایسته. [ ی ِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) اسم مفعول از شایستن. ( حاشیه برهان چ معین ). بمعنی اول شایان که سزاوارو لایق و درخور باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). موافق و مناسب. ( ناظم الاطباء ). لایق. درخور. ازدر. سزاوار.قمین. حری. زیبنده. برازا. جدیر. خلیق :
ز لشکر ورا بود سیصد سوار
همه گرد وشایسته کارزار.فردوسی.سواران شایسته کارراز
ببر تا بر آری ز ترکان دمار.فردوسی.بدو گفت بگزین ز لشکر سوار
ز گردان شایسته کارزار.فردوسی.آن بصدر اندر شایسته چو در مغز خرد
وان بملک اندر بایسته چو در دیده بصر.فرخی.کجا یابم دلی اندر خور خویش
دل شایسته کافروشد بگوهر.فرخی.شایسته تر ز خدمت او خدمتی مخواه
بایسته تر ز درگه او درگهی مدان.فرخی.تو بدین ازهمه شایسته تری
همچنین باش و همه ساله تو شای.فرخی.بایسته یمین اول آن قاعده ملک
شایسته امین ملک آن خسرو دنیا.عنصری.چو من بودم تراشایسته داماد
به بخت من خدا این دخترت داد.( ویس و رامین ).از سر شفقت و سوز گویند فلان کاری شایسته کرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 386 ). طاهر مستوفی را گفتی او از همه شایسته تر است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 273 ). خداوند هم بندگان و چاکران شایسته دارد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 373 ).
به آزادی از پیش شایسته جفت
همی هرچه زو دید یکسر بگفت.اسدی.مدان هیچ در آشکار و نهفت
چو درد جدایی ز شایسته جفت.اسدی.پیمبر بدان داد مر علم حق را
که شایسته دیدش مر این مهتری را.ناصرخسرو.پیغمبر بد شهر همه علم و بر آن شهر
شایسته دری بود و قوی حیدر کرار.ناصرخسرو.چاکر و بنده شایسته به از فرزند بود. ( سیاستنامه ). خدیجه محمد را بخواند گفت تو معروفی و در میان عرب کس نیست که مرا شایسته باشد. ( قصص الانبیاء ص 217 ). و گفت ملکا بحق خدایی تو که مرا فرزند شایسته بده که در بندگی تو عصیان نشود. ( قصص الانبیاء ص 141 ). خدیجه محمد را بخواند گفت تو معروفی و در میان عرب کس نیست که مرا شایسته باشد. ( قصص الانبیاء ص 217 ). و گفت ملکا بحق خدایی تو که مرا فرزند شایسته بده که در بندگی تو عصیان نشود. ( قصص الانبیاء ص 141 ). مردی بچهل سال مرد گردد و از صد یک شایسته آید. ( نصیحة الملوک غزالی ).

معنی کلمه شایسته در فرهنگ معین

(یِ تِ ) (ص . ) ۱ - سزاوار. ۲ - محترم .

معنی کلمه شایسته در فرهنگ عمید

شایان، درخور، لایق، سزاوار.

معنی کلمه شایسته در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - درخور سزاوار لایق . ۲ - محترم .

معنی کلمه شایسته در فرهنگ اسم ها

اسم: شایسته (دختر) (فارسی) (تلفظ: šāyeste) (فارسی: شايسته) (انگلیسی: shayeste)
معنی: دارای ویژگی مطلوب، مناسب، سزاوار و در خور، لایق، ( صفت فاعلی از شایستن )، دارای توانایی های لازم برای به دست آوردن چیزی یا انجام دادن کاری، سزاوار، لایق و درخور

معنی کلمه شایسته در ویکی واژه

سزاوار.
محترم.

جملاتی از کاربرد کلمه شایسته

وی برندهٔ جوایزی همچون هنرمند شایسته ارمنستان شوروی شده‌است.
نشست از بر باره و آمد به زیر که بد مرد شایسته بر سان شیر
ای میر خراسان را شایسته پسر یکسر آیین پدر داری کردار پدر داری
وی در ۲۰ فوریهٔ ۱۹۳۷ در تفلیس در به دنیا آمد . وی همچنین برنده جوایزی همچون چهره هنری شایسته ارمنستان شوروی شد. وی در ۲۳ مهٔ ۱۹۹۹ در سن ۶۲ سالگی در ایروان درگذشت.
قفس از شش جهت شد تنگ در این خاکدان بر دل پری شایستهٔ پروازِ نه افلاک می‌خواهم
هر سهی سروی لباس ناز را شایسته نیست این قبا بر قد آن سرو گل اندامست و بس
آستین نا کرده پر خون هر شبی کی شود شایستهٔ آن آستان
شکوه از درد نمودن گل بی دردیهاست شکر کن شکر که شایسته درمان شده‌ای
۱۹. زهد و عبادت شایسته است نه چندان که زندگانی بر خود و دیگران تلخ کند، عیش و طرب ناگزیر است نه چندان که وظایف طاعت و مصالح رعیّت در آن مستغرق شود.
بدان ای پر اندیشه سالار من به هر کار شایستهٔ کار من
او یک بار به عنوان دختر شایسته پالرمو نیز انتخاب شده است.
همچو زلف ماتمی شایسته پیچیدن است دست کوتاهی که کار شانه نتوانست کرد
کجا چیزی بود زیبا و شهوار کجا مردی بود شایستهٔ کار
ساندرا اوه در فصل دهم از این سریال جداشد، شوندار ریمز، طراح و سرپرست نویسندگان این سریال قول داده‌است کریستینا «به شکلی که شایسته این شخصیت است» از سریال خارج شود.
وی همچنین در نامه‌ای که در سال ۱۳۸۶ به مناسبت درگذشت احمد مجتهدی تهرانی نوشته بود، از جمله خدمات دینی ارزنده وی را تأسیس و ادارهٔ شایستهٔ این مدرسه علمیه دانست که در طول ده‌ها سال، محل پرورش علما و فضلای فراوان بوده و هم‌اکنون تعدادی از تربیت‌شدگان در آن، در شمار فضلای برجسته و عالمان و مجتهدان بزرگوار دینی‌اند.