شایبه

معنی کلمه شایبه در لغت نامه دهخدا

( شایبة ) شایبة. [ ی ِ ب َ ] ( ع ص ) شائبة. مؤنث شائب و شایب و اشیب بمعنی زن موی سپید. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به شائب و شائبة شود. || ( اِ ) آمیزش و آلودگی. ( منتهی الارب ). چرکی و زشتی. ( شمس اللغات ). ج ، شوایب. || شک و شبهه و گمان و احتمال. ( ناظم الاطباء ) : و نقاب شایبه وحشت و نفاق از چهره ٔوفاق برانداخته آید. ( جهانگشای جوینی ). و در تداول عامه گویند: بدون شایبه یعنی بدون شک و شبهه. ( از ناظم الاطباء ). پاک و پاکیزه. || آفت و آسیب.( ناظم الاطباء ). رجوع به شائب و شائبة و شایب شود.

معنی کلمه شایبه در فرهنگ معین

(یِ بَ یا بِ ) [ ع . شائبة ] (اِ. ) ۱ - عیب ، آلودگی . ۲ - شک ،گمان .

معنی کلمه شایبه در فرهنگ فارسی

شایبه، عیب، آلودگی، آمیختگی، شک وگمان، شوائب
( اسم ) ۱ - ( اسم ) مونث شایب . ۲ - ( اسم ) عیب وصمت . ۳ - شک گمان جمع : شوایب ( شوائب ) .

معنی کلمه شایبه در ویکی واژه

شائبة
عیب، آلودگی.
شک، گمان.

جملاتی از کاربرد کلمه شایبه

هرچ آن تو کنی از امور دولت بی‌شایبهٔ اضطرار باشد
خط که از شایبه حسن تهیست بهره کاغذ ازو رو سیهیست
لاجرم عشق در آئینه او جلوه گر است هر که از شایبه و زنگ هوسناک آمد
از شایبهٔ عیب مبراّ و چو عیسی بی‌کسب ز انواع هنر بهره‌ور آمد
همچنان که حضرت صادق علیه السلام به آن تصریح کرده و فرمودند که «اگر مردی زکاه مال خود را بر دوش کشد و به فقیر رساند، حسن جمیلی است از برای او» و این در وقتی است که از شایبه تشویش ریا مطمئن باشد و آن فقیری که می گیرد از اظهار آن شرم و حیا نکند والا پنهان دادن واجبات هم افضل است.
و جماعتی که بعد از ارسطاطالیس بوده اند، چون رواقیان از اتباع او و بعضی از طبیعیان، که بدن را جزوی از اجزای انسان نهاده اند، سعادت به دو قسم کرده اند: قسمی نفسانی و قسمی جسمانی. و گفته اند سعادت نفسانی تا با سعادت جسمانی منضم نباشد اسم تمامی بر او نیفتد، و چیزهایی را که خارج بدن باشد و به بخت و اتفاق تعلق دارد در قسم جسمانی شمرده اند. و این رای به نزدیک محققان حکما ضعیف است، چه بخت و اتفاق را ثبات و بقایی نبود، و فکر و رویت را در حصول آن مدخلی و مجالی نه. پس سعادت که اشرف و اکرم چیزهاست و از شایبه تغیر و زوال معرا و تحصیل آن بر رویت و عقل مقدر، چگونه در معرض اخس اشیا توان آورد.
و این درعبادتی ممکن است که میان خود و خداست و ربطی به غیر ندارد و اما آنچه البته مردمان باید بر آن مطلع بشوند مثل امامت و فتوی و حکم و قضا و تدریس و وعظ و ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر و قضای حوایج اخوان و امثال اینها پس خطر آنها بسیار، همچنان که ثواب آنها نیز بی شمار است پس کسی که از جهت علم و دانش، اهلیت و قابلیت این مناصب جلیله را داشته باشد اگر صاحب نفس قدسی و دل قوی باشد که مطلقا اعتنا به رضای مردم نکند، و وسوسه شیطان لعین او را نفریبد، و پرتو انوار عظمت و جلال خداوند چنان بر دل او تابیده باشد که او را از التفات به خلق باز داشته و چشم از دست مردم دوخته باشد که مطلقا شایبه ریا و خاطرجوئی اهل دنیا پیرامون خاطر او نگردد، سزاوار او آن است که دامن همت بر میان زند و شغلهای این مناصب را به انجام رساند اگر نفس او ضعیف باشد و ایمان او خفیف باشد و دل او مانند ریسمانی که در برابر باد آویخته باشد هر دم به طرفی رو به آورد، زنهار، هزار زنهار، که قدم در این وادی ننهد و دامن خود را از این منصبها برچیند و خود و خلق را هلاک نسازد آری:
سودای پری‌رویان بر هم زده سامان‌ها سیلاب کند از جا بی‌شایبه بنیان‌ها
بدان تجرد خالص که عقل را داده بری ز شایبه خست مواد و صور
و بدان که ثبوت اختیار به هر یک از این سه معنی از برای انسان منافاتی با اختیار مطلق در جمیع امور از برای خدا ندارد، بلکه همچنان که اختیار مشوب به بی اختیاری فی الجمله از برای انسان ثابت است، اختیار منزه از شایبه بی اختیاری در همان موارد از برای خدا نیز هست، «یضل من یشاء و یهدی من یشاء» و استبعادی نیست در اینکه دو کس را در امری اختیار باشد، خصوصا با وجود اختلاف در اختیار و از این معلوم می شود که در جمیع افعال و احوال، چشم از وسائط پوشیدن و متوسل به صاحب اختیار مطلق شدن منافات با ثبوت نوع اختیاری از برای انسان ندارد، زیرا که اگر چه در بعضی افعال او را فی الجمله اختیاری باشد اما اختیار خدا بیشتر و قدرت او کامل تر است پس بر هر کس لازم است که در هر امری که از برای او نوع اختیاری هست به حکم شریعت مقدسه اختیار و قدرت خود را فی الجمله به کار برده و در توفیق و اتمام آن از حضرت آفریدگار استمداد نماید، و در آنچه از تحت قدرت او بیرون است امیدوار به لطف و کرم پروردگار باشد.