شاگردی

معنی کلمه شاگردی در لغت نامه دهخدا

شاگردی. [ گ ِ ] ( حامص ) مقابل استادی. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). عمل شاگرد. تلمذ :
چو بشنید بوراب از او داستان
بشاگردیش گشت همداستان.فردوسی.بشاگردیش هر که دلشاد بود
دل و دانش و دینش آباد بود.اسدی.که کرد از خاطر خواجه مؤید
در حکمت گشاده بر تو یزدان.ناصرخسرو.کسی را کش بشاگردی بشاید
بشاگردی نشایند اوستادان.ناصرخسرو.بشاگردی هر آنکو شاد گردد
بود روزی که هم استاد گردد.ناصرخسرو.مملکت شاد شد بشاگردی
تا تو سر برزدی باستادی.مسعودسعد.عالم و عامل بدرگاه تو روآورده اند
این بشاگردی کند اقرار و آن بر چاکری.سوزنی.- به شاگردی رفتن ؛ نزد استادی به تحصیل رفتن. به تلمیذی رفتن. متعلم شدن در مکتب استاد :
بنزد مرکبش چون تیز گردد
به شاگردی رَوَد باد شمالا.عنصری.|| ( ص نسبی ، اِ ) شاگردانه. ( برهان قاطع ) ( بهار عجم ). رجوع به شاگردانه شود. || ( حامص ) پایکاری چون تحصیلدار بجایی آید و زر ازمردم تحصیل کند و بتحصیلدار دهد. ( از برهان ذیل پاکار و پایکار ) : بنده غریب است میان این قوم و رسم این خدمت نمیشناسد وی را همین شاگردی و پایکاری صوابتر. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 380 ). || ( اِ مرکب ) اهل کارخانه امرا و سلاطین. ( برهان قاطع ). شاید همان اطرافیان شاه و درباریان باشد. رجوع به شاگرد و شاگردپیشه شود. || ( حامص ) سعی و کوشش در تحصیل. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه شاگردی در فرهنگ عمید

شاگرد بودن و آموختن علم یا هنر یا کار نزد استاد.

معنی کلمه شاگردی در فرهنگ فارسی

۱ - شاگرد بودن تلمذ تعلم . ۲ - شاگردانه شاگردانگی .

جملاتی از کاربرد کلمه شاگردی

نقل است که احمد مزدوری داشت. نماز شام شاگردی را گفت تا زیادت از مزد چیزی بوی دهد. مزدور نگرفت. چون برفت. امام احمد فرمود: برعقب او ببر که بستاند.
سال تولدش را در سلّم‌السماوات ۹۶۶ قمری ذکر کرده‌است. سال‌ها در محضر بزرگانی همچون ملاّ حبیب‌اللّه باغنوی مشهور به ملاّ میرزا جان، افضل‌الدّین محمّد ترکه اصفهانی، ملاّ وجیه‌الدین سلیمان قاری شیرازی و قاضی عسکر شاه طهماسب شاگردی کرده و از علم و فضل و ذوق آنان بهره‌مند بوده‌است.
سالییری از بزرگترین و تأثیرگذارترین معلمان موسیقی بوده‌است. لودویگ فان بتهوون، فرانتس شوبرت، و فرانتس لیست در میان مشهورترین شاگردان او قرار دارند. همچنین، آنتونین رایشا، یوهان نپوموک هومل، و فرانتس کساور ولفگانگ موتسارت (پسر ولفگانگ آمادئوس موتسارت) نزد او شاگردی کرده‌اند.
میر کبیر در ابتدای جوانی در کلاسهای درس محمدباقر مجلسی حضور یافته، نزد وی و آقا جمال خوانساری شاگردی کرد. وی اغلب درس‌های خود را از داییش ملا حسین جیلانی لبنانی (درگذشته ۱۱۲۹ ق)، از عالمان دوره صفوی، فرا گرفت و به درجه اجتهاد رسید.
در سری آسوکا نشان داده می‌شود که او شاگردی مندلوری به نام سابین رن، که در سری شورشی ها نیز حضور داشت، دارد.
در نمایشنامه شب روی سنگفرش خیسِ اکبر رادی شخصیتی به نام مژدهی به شاگردی فروزانفر افتخار می‌کند.
گلستان را سرو نوخیز قدش آباد کرد فتنه را شاگردی مژگان او استاد کرد
بیا شاگردی آل نبی کن جهانرا سربسر استاد میباش
و مرید باید که شاگردی پیر کرده بود که هر مرید که ادب از پیری فرا نگرفته باشد ازو فلاح نیاید و اینک ابویزید میگوید هر که او را استاد نبوده باشد امام او دیو بود.
بدانک از حقّ مریدان آن بود که چون در میان جمعی باشد ایثار اختیار کند بهمگی خود، گرسنگی خود کند و بسیران دهد و شاگردی کند هرکه را بیند که اثر پیری برو ظاهر بوده و اگرچه او ازو داناتر بود و بدین نرسد مگر که بیزاری ستاند از حول و قوّت خویش و بدین فضل و منّت حق تعالی تواند رسید.
غم را بسوزان شاد شو در عشق حق استاد شو شاگردی شیطان مکن بهر بلای خویشتن
کرد شاگردی حسن ز اول آخر از دین بگشت و کرد جدل
شد چو طفلان دلم از مکتب شاگردی سیر ز آن زمان باز که پیر خرد است استادم
از آن انگشت بر حرفت نهادم که تو شاگردی و من اوستادم
سامری چون در سرای عافیت بگشاد لب از برای فتنه را شاگردی آزر گرفت