معنی کلمه شاپور در لغت نامه دهخدا
شاپور. ( اِخ ) نام مصوری که واسطه بود میان شیرین و خسرو. ( برهان قاطع ) :
ندیمی خاص بودش نام شاپور
جهان گشته ز مغرب تا لهاور
ز نقاشی به مانی مژده داده
بر سامی در اقلیدس گشاده
قلمزن چابکی صورتگری چست
که بی کلک از خیالش نقش میرست.نظامی ( خسرو و شیرین چ 2 وحید ص 48 ).رجوع به حاشیه برهان قاطع چ معین شود.
شاپور. ( اِخ ) ( در داستانها ) نام یکی از اعیان مملکت فریدون. ( ناظم الاطباء ): نیشابور از ناحیت ابر شهر است به خراسان. و آن را بنا شاپور سپهبد کرده ست بگاه افریدون و درآن خلاف است ، توان بود که زیادت ِ عمارت کرده. ( مجمل التواریخ و القصص ص 64 ). رجوع به شاپور نستوه شود.
شاپور. ( اِخ ) پهلوان ایرانی زمان کیکاوس و کیخسرو. ( فهرست ولف ) :
چو بهرام وچون زنگه شاوران
چو گیو و چو شاپور و گندآوران.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 608 ).چو طوس و چو گودرز و گیو دلیر
چو شاپور و فرهاد و بهرام شیر.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 681 ).چو شیدوش و فرهاد و گرگین و گیو
چورهام و شاپور وخراد نیو.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 685 ).چو گودرز کشواد و فرهاد و گیو
چو گرگین میلاد و شاپور نیو.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 1068 ).
شاپور. ( اِخ ) پهلوان ایرانی زمان خسرو پرویز. ( فهرست ولف ) :
چو گردوی و شاپور و چون اندیان
سپهدار ارمینیه رادمان.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2682 ).چو خراد برزین و گستهم شیر
چو شاپور و چون اندیان دلیرفردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2707 ).
شاپور. ( اِخ ) نام پدر یزدانداد یکی از مؤلفان مستقیم شاهنامه منثور. رجوع به یزدانداد و مزدیسنا تألیف دکتر معین چ 1 ص 386 شود.
شاپور. ( اِخ ) موبد زمان پادشاهی انوشیروان. ( فهرست ولف ) :
سر موبدان و ردان اردشیر
چو شاپور و چون یزدگرد دبیر.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2391 ).ابا موبد موبدان اردشیر
چو شاپور و چون یزدگرد دبیر.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2416 ).