شاپو
معنی کلمه شاپو در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه شاپو
ز چین نزد شاپور شد بار خواست به پیغمبری شاه را یار خواست
پس از مردن شاه شاپور راد به ایوان شد و تاج بر سر نهاد
به سعی باقر شاپور کلک مانی خامه که شکل پیل کشد نوک خامهاش به پر بق
چو از شاه این سخن شاپور بشنفت تبسم کرد و باخسرو چنین گفت
بماندند ناکام بر جای خویش چو شاپور گرد اندر آمد به پیش
گرانمایه گستهم بد پیشرو پس او چوبالوی و شاپور گو
بدو گفت شاپور کای مرد شوم همین دم خرابست این مرز و بوم
بپردخت شاپور گنجی بران که زان باشد آسانی مردمان
فرود آمد از باره شاپور شاه کنیزک همی رفت با او به راه
همی بود شاپور تا کشته شد سر بخت ایرانیان گشته شد