شاهوار

معنی کلمه شاهوار در لغت نامه دهخدا

شاهوار. ( ص مرکب ) ( مرکب از: شاه + وار، پسوند نسبت و اتصاف و لیاقت ) چون شاه. || هر چیز لایق شاه. ( فرهنگ نظام ).هر چیز خوب و نفیس و اعلا که لایق پادشاهان باشد از جواهر و اسباب خانه و مانند آنها. ( از برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از سروری ). بر هر چیز مرغوب و ممتاز در نوع خود اطلاق شود :
می گسار اندر تگوگ شاهوار
خور بشادی روزگاری نوبهار.رودکی.بخندید خندیدنی شاهوار
چنان کآمد آوازش از چاهسار.فردوسی.بیاراست لشکرگه شاهوار
به قلب اندرون تیغ زن صد هزار.فردوسی.بهر بدره ای در ده و دو هزار
پراکنده دینار بود بد شاهوار.فردوسی.یکی خانه ای دید نو شاهوار
ز زر و گهر بوم و بامش نگار.اسدی.از شاهوار بخشش او ظن بری که او
محمود تاج نیست که محمود تاجدار.سوزنی.چو شعر من شرف استماع سلطان یافت
شدم توانگر از انعام شاهوار ملک.مختاری ( از جهانگیری ).تا دیرها نیارد چرخ زمردین
از کان روزگار چو من لعل شاهوار.کلامی ( از جهانگیری ).- جامه شاهوار ؛ جامه شاهانه. جامه ممتاز در نوع خود :
پس آن جامه شاهوار آورید
بدان سرو سیمین فرو گسترید.فرالاوی.بیاورد آن جامه شاهوار
گرفتش چو فرزند اندر کنار.فردوسی.بفرمود آن تاج و آن گوشوار
همان مهر و آن جامه شاهوار.فردوسی.ز دینار گنجیش پنجه هزار
بدادند با جامه شاهوار.فردوسی.- جشن شاهوار ؛ جشن بزرگ و مجلل و پرشکوه. ( از آنندراج ) :
دیده ام در دولت و ملک ملک سلطان بسی
بزمهای دلفروز و جشنهای شاهوار.میرمعزی ( ازآنندراج ).- دُرِّ شاهوار ؛ دری که بی بها بود و آن را شهوار و یکدانه نیز گویند. بتازیش «دُر یتیم » نامند. ( شرفنامه منیری ). مروارید بی همتا که آن را در یتیم گویند. ( ناظم الاطباء ) :
آن یکی دری که دارد بوی مشک تبتی
و آن دگر مشکی که دارد رنگ در شاهوار.منوچهری.بنگاه تو سپاه زمستان بغارتید
هم گنج شایگانت و هم در شاهوار.منوچهری.سنگ سیه بودم از قیاس و خرد

معنی کلمه شاهوار در فرهنگ معین

(ص مر. ) ۱ - شایسته برای شاه . ۲ - هر چیز خوب و گران بها، نفیس .

معنی کلمه شاهوار در فرهنگ عمید

۱. خوب و گران مایه.
۲. ویژگی چیزی که درخور و لایق شاه باشد.

معنی کلمه شاهوار در فرهنگ فارسی

شهوار، هرچیزخوب وگرانمایه، درخورولایق
( صفت ) ۱ - درخور شاه لایق شاه شاهانه : در شاهوار . ۲ - هر چیز نیک خوب و گرانمایه .

معنی کلمه شاهوار در ویکی واژه

شایسته برای شاه.
هر چیز خوب و گران بها، نفیس.

جملاتی از کاربرد کلمه شاهوار

ابر نیسانی فشاند قطره لیکن‌ چون صدف صفوتی بایدکه‌گردد قطره در شاهوار
ای داور زمانه‌ که خلق زمانه را از جود تست پرگهر شاهوار دست
همان جام را کودک میگسار بیاورد پر بادهٔ شاهوار
بقعه امامزاده قاسم (شاهوارق) مربوط به دوره صفوی است و در شهرستان تفرش، روستای شاهوراق واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۳۵۷ با شمارهٔ ثبت ۹۴۰ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
بسکه در شاهوار از بحر طبع مصطفی جمع شد دروی ز گوهر پر بر آمد چون صدف
این تن صدف است و من بدو در مانندهٔ در شاهوارم
نمودند بنده گیش شاهوار ز جا و جلالی که آید بکار
ز بس که دیده ش باریده قطره باران کنار من همه لولوی شاهوار گرفت
خاطرم از بهر فکر گوهر مدح تو جست هر چه بدست آمدش بود همه شاهوار
صائب هزار حیف که چون در شاهوار لب تر نکرد سوخته جانی ز آب ما
که ابر قطره به دریا از آن فرستد باز که تا به وقت دگر در شاهوار شود