شاهنشاهی

معنی کلمه شاهنشاهی در لغت نامه دهخدا

شاهنشاهی. [ هََ ] ( ص نسبی ) منسوب به شاهنشاه.
- اریکه شاهنشاهی ؛ تخت سلطنت.
رجوع به شاهنشاه شود.
شاهنشاهی. [ هََ ] ( حامص مرکب ) شاهنشاه بودن. شاه شاهان بودن. || فرمانروایی. ( فرهنگ فارسی معین ). شهریاری. ( ناظم الاطباء ). سلطنت. پادشاهی :
به یک گردش به شاهنشاهی آرد
دهد دیهیم و تخت و گوشوارا.رودکی.پس از آن باد در سر کند و دعوی شاهنشاهی کند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 265 ).
بر در میکده رندان قلندر باشند
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی.حافظ.|| ( اِ مرکب ) مملکت. پادشاهی. کشور شاهنشاه. امپراتوری. ( فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه شاهنشاهی در فرهنگ عمید

۱. شاهنشاه بودن، پادشاهی، فرمانروایی.
۲. (صفت نسبی، منسوب به شاهنشاه ) مربوط به شاهنشاه: کشور شاهنشاهی، ارتش شاهنشاهی.

معنی کلمه شاهنشاهی در فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به شاهنشاه اریکه شاهنشاهی .

جملاتی از کاربرد کلمه شاهنشاهی

بسی شرمنده ام که در دربار شاهنشاهی روسیاهی را لازم و ملزوم شده ام.
زد روز ازل مشیت اللهی بر نام حسین کوس شاهنشاهی
بردر میکده رندان قلندر باشند که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
آوخ که ز جهل مغان فتادند از شاهنشاهی و شهریاری
آفتاب چرخ بر انجم شهنشاهست و تو بر ملوک عصر شاهنشاهی و مالک رقاب
تاریخ تولدش رقم زد مشتاق آمد دری ز درج شاهنشاهی
و اکنون در مقام مذلت ایستاده ام و دل بر عقوبت شاه نهاده. هر مثال که فرماید، هیچ آفریده را بدان اعتراض نرسد و هر فرمان که از حضرت شاهنشاهی صادر شود، جز انقیاد و مطاوعت صورت نبندد.
همیشه نامه شاهنشاهی را ملک شاه محمد باد عنوان
در طول جنگ استقلال مکزیک این شهر به اسپانیا وفادار بود و محل نبرد استقلال خواهان و ارتش وفادار به اسپانیا بود. در طول جنگ با فرانسه همچنین این شهر محل نبرد ارتش شاهنشاهی و جمهوری خواه بود. در سال ۱۸۷۹ میلادی (۱۲۵۷ خورشیدی) پایتخت ایالت سونورا از شهر اریسپه به شهر ارمسییو تغییر کرد.
با چنین حسن و صباحت گویا بنده درگه شاهنشاهی
بگویی که از تخت شاهنشاهی مرا بهره رنجست و گنج تهی