شاهنشا
معنی کلمه شاهنشا در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه شاهنشا
لطف شاهنشاه جان بیوطن چون اثر کردست اندر کل تن
ای جان سخن کوتاه کن یا این سخن در راه کن در راه شاهنشاه کن در سوی تبریز صفا
بر در میکده رندان قلندر باشند که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
به آیین غلامان راه برداشت پی شبدیز شاهنشاه برداشت
حبّذا شهباز شاهنشاه چون پروا کند چرخ دیگر از همایون پر خود برپا کند
افسانه اربق، ویرانکننده شهر نینوا و به گفته کتسیاس بنیانگذار شاهنشاهی ماد، نیز نمونهای دیگر از اینگونه روایتها است.
قلب خود از یاد شاهنشه مکن هرگز تهی خاصه در میدان که شاهنشاه قلب لشگر است
چو شاهنشاه بشنید این سخن زو سخنهای به هم آورده نیکو
بسان سرکشان در پهلوی هم بروز بار شاهنشاه عالم
چون خطت طغرای شاهنشاه یافت از فنا خط گردد عالم بر کشید
در صف شاهنشان یکتاستی فقر او از تربتش پیداستی