معنی کلمه شاه نشین در لغت نامه دهخدا
شاهنشین چشم من تکیه گه خیال تست
جای شه است چشم من بی تو مباد جای تو.حافظ.کمر خدمت دل باز نخواهی کردن
گر بدانی که در این شاه نشین میباشد.صائب ( از آنندراج ).|| نوعی از عمارت. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ). نوعی از عمارت باشد که یک طرف او پنج یا هفت در بود و باقی اطراف او هم درها باشد. ( آنندراج ). چون در قدیم درهای چنین اطاقی را ارسی میگفتند. گاه از باب تسمیه کل به جزء اطاقی را که دارای چنین درهایی بود «ارسی » میخواندند. ( از فرهنگ فارسی معین ذیل ارس ). || هر رواق و ایوان و پیش طاق و بالاخانه عمارت طولانی. ( ناظم الاطباء ). || بساط و فرش قیمتی و گرانبها. ( فرهنگ نظام ) ( برهان قاطع ). بساط گرانمایه. ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ).
شاه نشین. [ ن ِ ] ( اِخ ) دهی ازدهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان. دارای 389 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات. پنبه. انار و گردو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
شاه نشین. [ ن ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان نیربخش مرکزی شهرستان اردبیل. دارای 609 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات و حبوبات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
شاه نشین. [ ن ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کرانی شهرستان بیجار. دارای 840 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات دیم ، لبنیات و انگور است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
شاه نشین. [ن ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان رود زر بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. دارای 100 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).