معنی کلمه شارسان در لغت نامه دهخدا
برآورد پرمایه ده شارسان
شد آن شارسانها کنون خارسان.فردوسی.ز داد و دهش وز خرید و فروخت
تو گفتی همی شارسان برفروخت.فردوسی.پس بیش مشنو آن سخن باطل کسی
کز شارسان علم سوی روستا شده ست.ناصرخسرو.در مدینه ی ْعلم ایزد جغدکان را جای نیست
جغدکان از شارسانها قصد زی ویران کنند.ناصرخسرو.|| کوشک و عمارتی را گویند که بر چهار سوی آن بساتین باشد. ( از انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). و رجوع به شارستان شود.
شارسان. ( اِخ ) نام کتابی است از فرزانه بهرام بن فرهاد پارسی که موسوم است به چهار چمن. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). و رجوع به شارستان و شارستان چهارچمن شود.
شارسان. ( اِخ ) باغی بزرگ در دومنزلی اورگنج به خوارزم دیده شده بدین نام یعنی چارچمن که از هر خیابانی که می رفتی به حوضی رسیدی و باز چهار خیابان دیگر و بدین صورت تا آخر. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). و رجوع به چارچمن شود.