شادمانی

معنی کلمه شادمانی در لغت نامه دهخدا

شادمانی. ( حامص مرکب ) نشاط. خوشحالی. شادی. شادانی. خرمی. سرور. مسرت. انبساط. بشاشت. ابتهاج. فرح.بهجت. عشرت. طرب. در مقابل نژندی و غم :
ازو شادمانی ازویت غمست
ازویت فزونی ازویت کمست.فردوسی.شد از شادمانی رخش ارغوان
که تن را جوان دید و دولت جوان.فردوسی.به پیوند با او چرایی دژم
کسی نسپرد شادمانی به غم.فردوسی.نژندی و هم شادمانی ز تست
انوشه دلیری که راه تو جست.فردوسی.چو در دست جدایی بیش مانی
ز وصلت بیش یابی شادمانی.( ویس و رامین ).غم و شادمانی نماند ولیک
جزای عمل ماند و نام نیک.سعدی ( بوستان ).رفع غم دل نمی توان کرد
الا به امید شادمانی.سعدی.که این منزل درد و جای غم است
در این دامگه شادمانی کم است.حافظ.که را دیدی تو اندر جمله عالم
که یکدم شادمانی یافت بی غم.شبستری. || ظاهراً فردوسی در این بیت بمعنای جشن و عید بکار برده است. ( از یادداشت مؤلف ) :
یکی شادمانی بد اندر جهان
خنیده میان کهان و مهان.فردوسی.- امثال :
شادمانی زعفران دیر نپاید. ( امثال و حکم ).
بس مدتی نماند تا غم شود پدید
زان شادمانیی که بدل زعفران برد.عمادی شهریاری ( از امثال و حکم ).
شادمانی.( ص نسبی ) منسوب به شادمانه. رجوع به شادمانه شود.
شادمانی. ( اِخ ) عبیداﷲبن ابی احمد عاصم بن محمد الشادمانی الحنیفی ، مکنی به ابوسعد از ابوالحسن علی بن الحسن الداودی و دیگران سماع حدیث کرد. ابوالقاسم هبةاﷲبن عبدالوارث الشیرازی از وی حدیث شنید. بعد از سنه 480 هَ. ق. درگذشت. ( از انساب سمعانی و لباب الانساب ، ذیل شاذَمانی ).

معنی کلمه شادمانی در فرهنگ عمید

شادی و خوشی، خوشحالی: غم و شادمانی نماند ولیک / جزای عمل مانَد و نام نیک (سعدی۱: ۷۲ ).

معنی کلمه شادمانی در فرهنگ فارسی

شادی خوشی خوشحالی سرور .
عبیدالله بن ابی احمد عاصم بن محمد الشادمانی الحنیفی مکنی به ابوسعد از ابوالحسن علی بن الحسن الداودی و دیگران سماع حدیث کرد .

معنی کلمه شادمانی در فرهنگستان زبان و ادب

{happiness} [روان شناسی] احساس هیجان و شادی و رضایت و آسایش

جملاتی از کاربرد کلمه شادمانی

غم تو خجسته بادا، که غمی‌ست جاودانی ندهم چنین غمی را به هزار شادمانی
بندرگاه نزدیک است، صدای ناقوس‌ها را می‌شنوم، مردم همه غرق در شادمانی‌اند،
بسا چشمه روان در عین گلزار چو اشک شادمانی بر رخ یار
چو رستم شنید این سخن گشت شاد در شادمانی به خود برگشاد
کشتی لوچو از ورزش‌های پهلوانی و سنتی مازندران می‌باشد. هر ساله، مردم زیادی همزمان با ۲۶ عیدما تبری (۲۸ تیرماه خورشیدی) در آیینی که به جشن مردگان معروف است، با تهیهٔ انواع غذا و خوراکی‌های محلّی، در مزار اهل قبور به شادمانی و سرور می‌پردازند. در حین برگزاری این جشن، مسابقات کشتی سنتّی لوچو هم برای شناسایی پهلوان‌ترین فرد منطقه، اجرا می‌شود.
ازو شادمانی و زو در نهیب زمانی فرازست و روزی نشیب
چو دور داور سلطان اویس است چرا باشم دمی بی شادمانی
الا تا مُدام آورد شادمانی بود شادمانی مدام از مدامت
این لحظه که هست شادمانی حاصل خوش باش ازین پس آنچ آید آید
گریه تلخ است چون گل حاصلش از زندگی عمر خود هر کس که صرف شادمانی کرده است
موومان چهارم نیز یک فینال پرقدرت است که سمفونی را در اوج شادمانی و خروش به پایان می‌رسانَد.
بی تو ای آرام جانم زندگانی چون کنم چون نباشی در کنارم شادمانی چون کنم‌
درآید در مقام همزبانی کند آهنگ عیش و شادمانی