شاد دل

معنی کلمه شاد دل در لغت نامه دهخدا

شاددل. [ دِ ] ( ص مرکب ) خوش طبع و خوشحال. ( آنندراج ) :
بفرمود تا باز گردد ز راه
شود شاددل سوی تخت و کلاه.فردوسی.بزد کوس و برداشت از نیمروز
شده شاددل شاه گیتی فروز.فردوسی.ابر هفت کشور بود پادشا
یکی شاددل باشد و پارسا.فردوسی.تو شادخوار و شادکام و شادمان و شاددل
بدخواه تو غلطیده اندر پای پیل پوستین.فرخی.ره بُرو شخ شکن و شاددل و تیزعنان
خوش رو و سخت سم و پاک تن و جنگ آغاز.منوچهری.شادروان باد شاه شاددل و شادکام.
گنجش هر روز بیش رنجش هر روز کم.منوچهری.جانهای پشته اندر آب و گل
چون رهند از آب و گلها شاددل.مولوی.
شاددل. [ دِ ] ( اِخ ) نامی از نامهای ایرانی : و پسر شاددل که امیر عدن بود آب آورده بود از جای دور مال بسیاربر آن خرج کرده... و به دشت عرفات برده و آنجا حوضها ساخته که در ایام حج پرآب کنند. ( تاریخ سیستان ).

معنی کلمه شاد دل در فرهنگ عمید

دل شاد، خوشحال، شادمان.

معنی کلمه شاد دل در فرهنگ فارسی

خوش طبع و خوشحال

معنی کلمه شاد دل در فرهنگ اسم ها

اسم: شاد دل (دختر) (فارسی) (تلفظ: š.-del) (فارسی: شاددل) (انگلیسی: shad-del)
معنی: خوش طبع و خوشحال

جملاتی از کاربرد کلمه شاد دل

با دل شاد به آزادی ملت کوشد که از او شاد دل بنده و آزاد آمد
خاطر فاطمه غمگین طلبد هندوی چرخ تا کند شاد دل هند جگر خوار دریغ
مکن ضایع مر او و شاد دل کن ببخشد یارِ ما ما را بحل کن
شده شاد دل یافته کام و نام به کام دل خویش برداشت جام
شه هندوان شاد دل گشت ازین به ایرانیان کرد صدآفرین
ز خواب اندر آمد شده شاد دل ز درد و غمان گشته آزاد دل
کنون گر بگویی مرا نام خویش شوم شاد دل سوی آرام خویش
فرامرز اکنون بشد سوی او که بیند یکی شاد دل روی او
همه تازه روی و همه شاد دل از اندوه بگذشته آزاد دل
درودش بگفتند و گفتند شاد دل این سپهدار ما شاد باد