سیه کاسه

معنی کلمه سیه کاسه در لغت نامه دهخدا

سیه کاسه. [ ی َه ْ س َ / س ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از مردم بخیل ، رذل ، گرفته ، سفله و ممسک. ( برهان ).بخیل و ممسک. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
سیه کاسه و دون و پرخوار بود
شتروار دائم به نشخوار بود.بوالمثل بخاری.دهر سیه کاسه ای است ما همه مهمان او
بی نمکی تعبیه ست در نمک خوان او.خاقانی.تا خوانچه زر دیدی بر چرخ سیه کاسه
بی خوانچه سپید آید میخوار به صبح اندر.خاقانی.برو از خانه گردون بدر و نان مطلب
کاین سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را.حافظ.حذر ز فتنه آن چشم نیم باز کنند
ز میزبان سیه کاسه احتراز کنند.صائب ( از آنندراج ).رجوع به سیاه کاسه شود.

معنی کلمه سیه کاسه در فرهنگ معین

( ~ . س ) (ص . ) نک سیاه کاسه .

معنی کلمه سیه کاسه در فرهنگ عمید

= سیاه کاسه

معنی کلمه سیه کاسه در فرهنگ فارسی

کنایه از مردم بخیل و رذل و گرفته سفله و ممسک .

جملاتی از کاربرد کلمه سیه کاسه

برات رزق تو بر آسمان نوشته خدا تو از زمین سیه کاسه نان چه می خواهی؟
یک جرعه بر این خاک سیه کاسه بیفشان قارونکده خاک پر از حاتم طی کن
مراست بخت سیه کاسه‌ای که همچو حباب تهی پیاله ز دریای آب می‌آرد
ز سرخ‌رویی توفیق تست نزد خرد سپید کار و سیه کاسه چرخ پیروزه
امید خود به چرخ سیه کاسه می بریم چشم طمع به دست گدا می کنیم ما
تا خوانچهٔ زر دیدی بر چرخ سیه کاسه بی‌خوانچه سپید آید میخوار به صبح اندر
یکی مهمان کش است این شوخ بد عهد سیه کاسه،‌ که غیر از سم قاتل نیست چیزی شربت خوانش
زدهر سیه کاسه الحق چنانم که از پشت من دستهٔ کوزه آید
برگ آسایش ازین خاک سیه کاسه مجو که بود از نفس سوختگان ریحانش
حذر ز فتنه آن چشم نیم باز کنید زمیزبان سیه کاسه احتراز کنید